آمار مطالب

کل مطالب : 73
کل نظرات : 7

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سبک زندگی و فضيلت‌های اخلاقی و آدرس sabk-zendegi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

">

کنگره ملی وقف،حماسه اقتصادی و سبک زندگی اسلامی

----------------------------------------------ساعت فلش مذهبی---------

وبلاگ سبک زندگی اسلامی

------------

وبلاگ شهدای هسته ای

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : محمدرضا
تاریخ : چهار شنبه 10 مهر 1392
نظرات
هر کسی که می‌خواهد از دنیای خود به‌خوبی استفاده کند و این دنیا را معبر خوبی برای آخرت خود قرار دهد، کاتالوگی، سبکی و مدلی بهتر از سبک زندگی دینی پیدا نمی کند، چرا که خالق دین و دنیا یکی است. آن کسی که دین را خلق کرده، دنیا را هم خلق کرده است.
گروه فرهنگی مشرق - حجت‌الاسلام و المسلمین محمد مهدی ماندگاری متولد سال 1343 در مشهد است. او در سال 1362 وارد حوزه علمیه قم شده و درس را تا سطح خارج فقه ادامه داده است. ماندگاری همچنین در سال 1379 تحصیل خود در رشته علوم سیاسی - اندیشه سیاسی را در دانشگاه باقرالعلوم آغاز کرد و پس از چندسال موفق شد مدرک کارشناسی ارشد خود را از این دانشگاه اخذ کند. "خط و مشی های سیاسی نهج البلاغه" موضوع پایان نامه حجت الاسلام ماندگاری بوده است. ماندگاری چند سالی هست که با حضور در برنامه پرمخاطب "سمت خدا" مورد توجه بسیاری از خانواده‌ها قرار گرفته است. مشکلاتی که شاید بسیاری از ما در زندگی خود داریم ناشی از سبک زندگی کردن ما و مواجهه ما با محیط پیرامونی است. از حجت الاسلام ماندگاری خواستیم تا در این خصوص با ما به گفتگو بنشیند که ماحصل آن مقابل دیدگان شماست.
*در مقوله سبک زندگی، اگر ما معتقدیم دارای سبک زندگی ای هستیم، که بر سبک زندگی ملل دیگر، به خصوص سبک زندگی غربیان برتری دارد، چرا از نظر پیشرفت های ظاهری از آنها عقب‌تر هستیم؟
حکایت ما حکایت آن آیه قرآن است که می فرماید: «نومن ببعض و نکفر ببعض». و به قول حکایت های فارسی، از اینجا رانده و از آنجا مانده‌ایم. نه رومی روم بودیم و نه زنگی زنگ. علت پیدایش این مشکل این است که ترکیبی و مخلوطی شدیم از سبک زندگی غربی و سبک زندگی اسلامی. نمازهای مان اسلامی است، مسجد می رویم، خمس می دهیم و زکات می دهیم، اما عروسی های مان اسلامی نیست، بازار و اقتصادمان اسلامی نیست. در نتیجه نه بهره سبک زندگی غربی را می بریم، چرا که مسلمانیم، و نه بهره سبک زندگی اسلامی را؛ چرا که مقلدِ غرب هستیم. ما باید خودمان باشیم. حتی اعتقاد دارم با سبک زندگی اسلامی، ان‌شاء‌الله می توانیم در صورت عملکرد صحیح، بهترین الگوی سبک زندگی برای اروپائیان و آمریکا و غرب باشیم. آنهایی که اهل دقت و فهم هستند می گویند این زندگی زندگی زیباتری هست، چرا که سبک زندگی اسلامی ضمن اینکه به آسایش فکر می کند، (تاکید می کنم که سبک زندگی اسلامی به آسایش هم نظر دارد) ولی آرامش از آسایش برایش مهم تر است. برای سبک زندگی غربی، آسایش از آرامش مهم تر است. لذا بحران اصلی آنها بحران آرامش است و بحران معنویت. الحمدالله رب العالمین آرامش ما خیلی بهتر از آنهاست. 
 
*ضرورت مقید بودن به سبک زندگی اسلامی در چیست؟  ببینید، هر کسی که می خواهد از دنیای خود به خوبی استفاده کند، و این دنیا را معبر خوبی برای آخرت خود قرار دهد، کاتالوگی، سبکی و مدلی بهتر از سبک زندگی دینی پیدا نمی کند، چرا که خالق دین و دنیا یکی است. آن کسی که دین را خلق کرده است دنیا را هم خلق کرده است. پس او از آنجایی که بهترین شناخت را نسبت به دین و دنیا دارد، سبک زندگی ای به عنوان بهترین آموزه و برنامه استفاده از دنیا برای آخرت قرار داده است. "ان الدین عندالله الاسلام"
*در سبک زندگی اسلامی استفاده از تکنوژی های روز، فناوری های پیشرفته چه جایگاهی دارد؟ وقتی صحبت از سبک زندگی می شود، برخی قالب زندگی را در نظر می گیرند و طبیعتا زمانی که قالب زندگی را در نظر می گیرند، با خود می گویند محیط زندگی ما با محیط زندگی اهل بیت (ع) هم فاصله مکانی دارد، هم فاصله زمانی دارد و هم فاصله جغرافیایی دارد، لذا ما نمی توانیم از سبک زندگی اهل بیت (ع) پیروی کنیم. و از این طرف ادامه اشتباه در نظر و نگاه این است که میان برخی از مردم این دیدگاه وجود دارد که سبک زندگی غربیان، سبک زندگی ای است که می تواند الگو باشد، در صورتی که نگاه آنها به قالب زندگی است.
می گویند غربیان از امکانات دنیوی، بهترین استفاده را می برند و بهترین لذت ها و آسایش ها را هم دارند، و از آنجایی که از لحاظ شرایط زمان و مکان به ما نزدیک تر هستند،(اینکه می گوئیم از نظر مکان نزدیک هستند، با توجه به این است که با وجود پیشرفتها در عرصه ارتباطات فاصله ها نزدیکتر شده است) می توانیم سبک زندگی آنها را ببینیم، پس می رویم سراغ سبک زندگی غربی و اروپایی. این نقطه اساسی، اشتباهی است که در تعریف و توضیح سبک زندگی وجود دارد. لذا مردم ما به یک بحران مبتلا می شوند که به اعتقاد بنده بزرگترین بحران زندگی ما این است. در این بحران مردم ضمن اینکه دین، معصومین(ع)، قرآن و اهل‌بیت(ع) را دوست دارند، حس می‌کنند نمی‌توانند و نمی‌شود به سبک زندگی آنها زندگی کرد. از آن طرف این احتمال را می‌دهند که به سبک زندگی غربی زندگی کردن آنها را از اهل‌بیت(ع) دور می‌کند. این اصل اول است. 
*برای برون رفت از این مشکل که مردم در انتخاب سبک زندگی شان دچار بحران نشوند باید چه کرد؟  می بایست معنای سبک زندگی را درست تبیین کرد. سبک زندگی فقط قالب زندگی نیست. سبک زندگی قالب و محتواست. روح و جسم زندگی است. ظاهر و باطن زندگی است. سبک زندگی عبارت است از: اولا نگاه به زندگی و عالم هستی(یعنی افکار و عقاید) ثانیا احساس نسبت به زندگی که همان حب و بغض ماست نسبت به افراد نسبت به افعال و نسبت به اشیاء. ثالثا سبک زندگی یعنی برنامه ها و روش ها و رفتارهای ما. مجموعه اینها را می گوئیم سبک زندگی. نگاه، ناشی از افکار و باورهاست، و حب و بغض ها، ناشی از احساسات و علاقه هاست، و برنامه ها و روشها و رفتارهای زندگی.
اگر این را به عنوان تعریف سبک زندگی در نظر بگیریم، در این صورت امام زمان (عج) به‌روز ترین بشر می‌باشند. عمر مبارک شان حدود 1200 سال است، یعنی از زمان معصومین بوده اند تا به امروز، همه تحولات را دیده اند، همه پیشرفت ها را دیده اند، ولی همین شخصیت والا مقام که به‌روز ترین و عالم ترین افراد بشر است، حرف روزشان این است که "وَ لِی فی رسول‌الله اسوة حسنة" الگوی من (امام زمان عج) که هم به‌روزترین انسان هستم، و هم منجی عالم بشریت هستم که قرار است دنیا را به اذن الهی نجات بدهم، رسول الله(ص) است. الگوی من مادرم فاطمه زهرا(س) است. از آن طرف در آیات قرآن است که "لکم فی رسول الله اسوة حسنة".
 
خدایی که خالق دیروز و امروز و فرداست، و یعنی هنوز پیشرفت‌هایی را که نیامده است خبر دارد، با این حال می فرماید الگوی سبک زندگی شما باید پیغمبران و به ویژه پیغمبر خاتم باشد. خدا می فرماید باید الگوی زندگی شما قرآن و عترت باشد. معلوم می شود خدای تبارک تعالی، نیز معنایی که از سبک زندگی در نظر گرفته است، معنای پروردگار عالمیان از تعریف سبک زندگی، معنای قالبی سبک زندگی نیست، چرا که اهل بیت در بحث قالب زندگی، ما را مامور کرده‌اند که فرزند زمان خود باشیم، نگرانی در میان مردم است با این تذکر اهل‌بیت که فرزند زمان خود باشید بر طرف می شود.
*اهل بیت فرموده اند فرزند زمان خود باشیم؟ لطفا بیشتر توضیح دهید. ببینید، اگر در زمان پیغمبر اکرم(ص)، اهل‌بیت(ع) برای مسافرت کردن، سوار بر اسب و شتر می شدند که قالب مسافرتها در آن زمان اینگونه بود، امروز دیگر توصیه نمی شود که برای مسافرت از اسب و شتر استفاده کنید؛ چرا که مسافرت قالبی دارد، که در آن روز اسب و شتر بود و بعد تبدیل شد به ماشین و امروز هم هواپیماست. می گویند فرزند زمان خودتان باشید، یعنی از پیشرفت های زمان خود، تکنولوژی، صنعتی علمی حتما استفاده کنید اما روح زندگی تان روح فاطمی باشد.
*پس نتیجه اینکه، در عرصه قالبهای زندگی (صنعتی، علمی، تکنولوژی های روز و ...) فرزند زمان خود باشیم، ولی روح زندگی‌مان همان روح فاطمی(س) و اهل‌بیتی(ع) باید باشد، تعریفی که از روح زندگی می توان داشت چیست؟ نگاه، جهان بینی، دیدگاه ما و فکرمان به عالم هستی و به موضوعات زندگی مان است که باید فکر فاطمی باشد، فکر توحیدی باشد. فکر توحیدی باشد یعنی چه؟ یعنی نه مادی باشیم نه التقاطی. نگاه امروز سبک زندگی غربی نگاه اومانیستی است. آنها به زندگی نگاه الحادی دارند، نگاه بی خدایی و خداگریزی دارند.
سبک زندگی فاطمی داشته باشیم بدین معناست که شما بیایید در همه مقوله های زندگی تان نگاه تان را توحیدی کنید. اقتصاد بی خدا می شود یا اقتصادی کمونیستی، یا اقتصاد سرمایه داری، که هر دو اینها رفت و به زباله‌دان تاریخ پیوست. سیاست بی خدا می شود سیاست پدر سوخته بازی و دو دوزه بازی. این سیاست، یا استبداد است، یا لیبرالیسم و پلورایسم و اباحی گری که همه اینها دارند به بن بست می خورند. نگاه تان به اقتصاد می بایست نگاه الهی باشد. لذا از همه ابزاری که دارید استفاده کنید. نگاه تان در سیاست باید نگاه الهی باشد، حکومت الهی و اقتصاد توحیدی باشد. نگاه تان در فرهنگ اباحی گری نباشد. فرهنگ توحیدی و دینی داشته باشید. نگاه تان در معماری، نگاه در مدیریت، در اشتغال، در تحصیل و در تمام امور روزمره، فکر، باور و نگاه تان توحیدی باشد. این یعنی سبک زندگی فاطمی. اگر خدا و قیامت را از نگاه و فکرمان حذف کردیم، لذا "إتقوا الله"هایی که قرآن می گوید را هم عمل نکردیم، که اولین "إتقوا" های قرآن راجع به افکارمان هست، که می فرماید اتقوا الله، بدین معنا که در افکار مواظب خداوند هم باش و افکارت را الهی کن. خدا دیده نمی شود ولی تو باید در افکار خودت مراقب باشی. یا می فرماید "اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس و لا تجزی شی عن شی" با چشم قیامت دیده نمی‌شود ولی باید در باورمان قیامت را ببینیم. 
*اقتصادهای کمونیسمی و سرمایه‌داری به زباله‌دان تاریخ پیوستند، سؤال این است اقتصاد الهی در سبک زندگی انسان‌ها چه ویژگی دارد که از اقتصادهای سرمایه داری و کمونیسمی برتری دارد؟ اقتصادی که در آن قیامت دیده شود، در آن نزول صورت نمی گیرد. اقتصادی که در آن قیامت را ببیند، در آن بی انصافی و حرام خوری وجود نخواهد داشت. یا سیاستی که در آن قیامت دیده شود به هر قیمتی قدرت را به دست نمی گیرد، چرا که بناست در قیامت جواب پس دهد. در قرآن باز هم اتقوا وجود دارد، در جایی که می فرماید اتقوا فتنه، مراقب شیطان باشید، چرا که شیاطین به چشم دیده نمی شوند ولی شما باید مراقب باشید. اینها مربوط به حیطه باور است و به چشم دیده نمی شود. شما باید باور کنید که خدا هست، شیطان هست و مکر و حیله شیطان هم هست. اینها را اگر باور کردی نگاهت می شود توحیدی، زهرایی، حسینی، مهدوی و اولین پایه سبک زندگی این است که نگاه توحیدی در تمام امور داشته باشیم. حتی در همین کارهای روزمره هم باید نگاه توحیدی باشد.
کارگری هم که سرکار می رود، نگاه توحیدی داشته باشد. نگاه توحیدی یعنی از تو حرکت از خدا برکت. خدا را در کارکردن ببین. ما الان در سیستم رزق و روزی مان خدا را گم کرده ایم، سبک زندگی دینی یعنی مواظب باش خدا را در افکارت گم نکنی، مکر و حیله شیطان را هم فراموش نکنی. این اولین پایه سبک زندگی است. در زندگی پیامبران و امامان و اولیاء الهی اگر بخواهیم بگوئیم زندگی شان چگونه بود می گوئیم "خدا بود و خدا بود و خدا بود." قیامت بود و قیامت بود و قیامت بود." شیطان گریزی بود و شیطان گریزی بود و رمی به شیطان بود."
*این سه عنصر که در تعریف چگونگی جریان سبک زندگی دینی در زندگانی اولیاء و انبیا و ائمه وجود داشت را می توان در این نسل نیز مشاهده کرد؟ بله، همین زندگی در هشت ساله دفاع مقدس موجود است. این سه عنصر در باورهای بچه ها وجود داشت. خدا را مردم باور کردند و خدا خرمشهر را آزاد می کند. قیامت بود که بچه های جنگ پا در عرصه میدان میم گذاشتند. شیطان گریزی بود که توانست این حب و بغضهای دنیوی را به سمت جهتهای الهی سوق دهد. پس امروز هم می شود در قالب کار امروز و امکانات امروز در قالب های امروز زندگی کرد؛ اما با نگاه توحیدی. مثلا در هواپیما بشینید، ولی سفرتان توحیدی باشد. پای غذای لذیذ بنشینی ولی غذا خوردنت توحیدی باشد. یعنی خدا شیطان و قیامت یادت نرود.این نکته اول. نکته دوم سبک زندگی دینی، اسلامی و فاطمی، این است که حب و بغضهای ما حب و بغضهای دینی باشد. ما در زندگی مان سه پدیده داریم نسبت به محیط پیرامون خود، یا گرایش داریم، یا اقبال داریم و یا ادبار داریم نسبت به افعال، اشیاء و اشخاص. برخی از افراد را دوست داریم و برخی را دوست نداریم، برخی از افعال را دوست داریم و برخی را دوست نداریم. برخی از اشیاء اجناس و جمادات را دوست داریم و برخی را دوست نداریم. سبک زندگی دینی یعنی خط کش حب و بغض این باشد، که نه حب و بغض مردمی داشته باشی، و نه نفسانی، سلیقه ای هم نباشد و حزبی هم نباشد. حب و بغض باید الهی باشد.
*یعنی حتی این انگشتری را هم که در دست دارم، و تمایلی که نسبت به این دارم نباید از روی علاقه شخصی و سلیقه ای خودم باشد؟ احسنت، بله هیچ تفاوتی ندارد. چه در امور شخصی چه در امور خانوادگی و چه در امور اجتماعی، حب و بغض من نباید نفسانی و سلیقه حزبی، سلیقه مردمی و غیره باشد. دنبال پست و قدرت و اینها هم نباشم. خط کش من خدا باشد و اهل بیت. همان که می گوئیم تولی و تبری. دوست دار آن چیزی باشم که خدا گفته است دوست داشته باش و دشمن آنچه را که خدا گفته است دشمن بدار باشم. مبداء حب و بغض مان الهی باشد، و مقصد حب و بغض هم باید الهی باشد. یک مثال در زندگی روزمره بزنم، خدا می گوید رفیقت را دوست داشته باش، تا کی؟ تا زمانی که با خدا باشد. بعضی ها می گویند ما با این رفیق‌مان 20 سال است که رفیق هستیم، در مسجد هم با هم رفیق شدیم، پس حب و بغض هم الهی بوده است؛ لذا نمی توانیم حب و بغض مان را به هم بزنیم، حتی با این وجود که او ضد انقلاب شده است. نه خداوند گفته تا زمانی که در خط دین بود دوستش داشته باش ولی زمانی که از خط دین رفت کنار او را هم بگذار کنار.
رکن دوم سبک زندگی دینی این است که حب و بغض ما گرایش و عدم گرایش ما، چه با انسانها چه با کارها و چه با اشیاء، چه در زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی، خط کشی که دارد نباید غیر از خط کش الهی باشد. المؤمن من کان حبه لله و بغضه لله. مومن کسی است که حب و بغضش برای خدا باشد. لذا ما در زندگی اهل بیت داریم که پیغمبر از عموی خود قطع رابطه کرد، چرا که عمویش خدایی نبود. امام زمان(عج) عموی خود، جعفر کذاب را کنار گذاشت، چرا که خدایی نبود. برادر را گذاشتند کنار، همسر را گذاشتند کنار و به حضرت نوح خداوند فرمود فرزند را بگذار کنار، چرا که خدایی نیستند. اما از آن طرف افراد غریبه ای که خدایی هستند را با آغوش گرم پذیرفتند، چرا که خدایی بودند.
*از انبیاء مثالی زدید و لطفا از زندگی نسل امروز نیست که حب و بغض شان در راه خدا بوده است مثالی بیاورید. در جبهه های ما هم همین گونه، برخی رفیق خود را، کار خود را که خدایی نبودند کنار گذاشتند. این یعنی سبک زندگی دینی. در سبک زندگی دینی خط کش حب و بغض من سلیقه ای و نفسانی و حزبی نیست. می گوید این هم حزب ماست، چون هم حزب ماست با ما است و لو نماز نخواند.
 
رکن سوم  سبک زندگی دینی، این است که چه در برنامه های کلان و چه در رفتارهای جزئی مان اقتدا به دین بکنیم. اقتدا به دین یعنی چه؟ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات، در هرکاری فردی خانوادگی اجتماعی. مثلا برنامه مدیریت رسانه داریم، برنامه 5 ساله یا 20 ساله ما، باید به گونه ای چیده شود که خط کش انجام واجبات و ترک محرمات باشد. خط قرمز های خدا را باید رعایت کنیم. چهارچوب خدا باید رعایت شود. چطور در بازی فوتبال دور تا دور زمین خط می کشند و می گویند اگر توپ از این خط رد شود اوت است، در زندگی دینی هم همین گونه است.
خداوند خط کشیده و فرموده این واجب است و آن حرام است. بین دختر و پسر وقتی محرم باشند، نگاه مستحب است و ثواب هم دارد. اما به محض اینکه نامحرم شدند و طلاق گرفتند، با این وجود که قبلا زن و شوهر بودند دیگر به یکدیگر نامحرم می شوند. معصومین گل سر سبد این سبک زندگی هستند، در مرتبه پائین تر علماء و در مرحله پائین تر شهداء الگوهای این سبک زندگی هستند. از آنجایی که علماء و شهداء در زمان ما هستند نشانگر این است که ما هم می توانیم سبک زندگی دینی درستی داشته باشیم. از همین جا اعلام می کنم، ای مردمی که اهل‌بیت عصمت و طهارت را دوست دارید، فکر نکنید چون با آنها فاصله دارید پس با آنها نمی شود زندگی کرد. اتفاقا با آنها می شود زندگی کرد. چرا که سبک زندگی، روح زندگی است نه قالب زندگی. امکان دارد در قالب زندگی و آداب و رسوم محلی تفاوت هایی وجود داشته باشد، اما همگی با روح اسلامی زندگی می کنند. مانند همین ایران ما که 30 استان هست با 30 آداب و رسوم مختلف ولی همگی روح اسلامی دارند. لذا اگر روح زندگی اسلامی رعایت شود، شکل قالب زندگی را هم اسلامی می کند.
 
منبع : خبرگزاری مشرق
تعداد بازدید از این مطلب: 185
برچسب‌ها: ماندگاری , سبک زندگی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدرضا
تاریخ : چهار شنبه 10 مهر 1392
نظرات

اهداف: از جمله موضوع هاي اساسي كه پژوهش در آن از جايگاه ويژه اي برخوردار است، سبك زندگي اسلامي است. سبك زندگي اسلامي چيست و ويژگي هاي آن از منظر قرآن و روايات چه مي باشد و نيز شاخصه هاي انسان متعالي، اصول و مباني سبك زندگي اسلامي، وجه تمايز و امتياز سبك زندگي اسلامي با ديگر روش هاي زندگي و نيز ماهيت و غايت سبك زندگي اسلامي و نقش انسان شناسي و جهان بيني و هدف زندگي در سبك زندگي چيست.

روش ها: هر مكتب و مذهبي، سبك زندگي براي بشريت ارايه می‌دهد و مدعي است، جامعه مطلوب و زندگي سالم در نتيجه پيروي از روش زندگي است كه آنان ارايه می‌نمایند. حقيقت اين است وقتي سخن از سبك زندگي اسلامي و حيات طيبه به ميان می‌آید، دو امر به ذهن تداعي می‌کند. به ديگر سخن گزاره حاكي از سبك زندگي اسلامي و حيات طيبه، متضمن دو گزاره ديگر هم هست: الف) وضع موجود جوامع بشري دچار آسیب‌ها و آفت زده سبك زندگي غير اسلامي است. ب) چيستي و چگونگي سبك زندگي اسلامي و حيات طيبه و ديگري امكان حصول به اين سبك زندگي است. در این پژوهش تلاش شده است در راستای رسیدن به سبک زندگی اسلامی، حیات طیبه از منظر قرآن مورد بررسی قرار گیرد.

يافته ها: یافته ها حاکی از آن است که ايمان و عمل صالح، ملاك و معيار اساسي سبك زندگي اسلامي و دستيابي به حيات طيبه است. حيات طيبه و لقاي پروردگار، هر دو، با ايمان و عمل صالح به دست می‌آید. از آن جهت كه «حيات» سبب حس و حركت در همه موجودات است، «حيات طيبه» نيز سبب شهود حق تعالي و سير در تجلّيات انوار الهي و سبك زندگي جديد نوراني براي آدمي می‌گردد.

نتيجه گيري: از آنجا که موضوع سبک زندگی اسلامی و نیز قانون‌مند کردن آن برای همه بشریت، آن گونه که شایسته این مهم باشد، چندان مورد توجه قرار نگرفته است، پژوهش در حیات طیبه که یک اصطلاح قرآنی است و بررسی ویژگی‌های زندگی مرتبط با آن می‌تواند ما را به سبک زندگی مورد قبول اسلام رهنمون سازد.

کلمات کلیدی: سبك زندگي,اسلام,قرآن,حيات طيبه,جامعه آرماني

1. مقدمه

در طول تاریخ برای همه انسان‌ها این سؤال مطرح بوده است که هدف زندگی چیست و انسان برای چه زندگی می‌کند و در واقع هدف انسان از زندگی و در زندگی چه باید باشد. آفریدگار این نظام هستی، جهان و انسان را به چه هدفی آفرید. هدف خلقت جهان و انسان چیست. باید توجه داشت، منظور از سؤال یاد شده این نیست که بدانیم غایت این آفرینش چیست، بلکه منظور بررسی هدف و کمال انسان می‌باشد. به دیگر سخن، ماهیت انسان چیست، تا بررسی گردد سبک زندگی شایسته آدمی در این جهان چه می‌باشد. يكي از آموزه‌هاي مشترك همه اديان الهي اين است كه در متون ديني؛ از يك سو، سبك زندگي غير الهي مذمت و تخطئه شده است و آسيب شناسي درخوري از سبك زندگي آنان، به عمل آمده است. اين نكته، هم ناظر به ساحت فردي انسان‌ها و هم ناظر به ساحت جمعي آدمي است. برخي از آيات قرآن، وضع موجود انسان را مورد مذمت قرار مي‌دهد. مانند سوره عصر، آيه 2؛ احزاب، 72؛، ابراهيم، 34؛ علق، 6؛‌ معارج، 19 و 20؛ اسراء، 11، 67 و 100؛ حج، 66؛ شوري، 48؛ زخرف، 15. و برخي ديگر از آيات قرآن، بخشي از ساحت جمعي انسان‌ها را مورد نكوهش قرار مي‌دهد. مانند سوره عنكبوت، آیه 2 و 3؛ انفال، 25؛ ابراهيم، 42؛ اعراف، 94 و 95. از سوي ديگر، در برخي از آيات، سبك زندگي مورد تأييد اسلام نيز بيان شده است، تا انسان‌ها بدانند، سبك زندگي مطلوب اسلامي چيست و ويژگي‌ها و آثار آن چه می‌باشد و رسيدن به آن، ممكن است. غايت آموزه‌هاي ديني، رهايي از وضع موجود سبك زندگي غير اسلامي و رسيدن به «حيات طيّبه» مي‌باشد. از اين رو، مبدأ نظام آفرينش را به گونه‌هاي مختلف بيان كرده و نيز مبدأ آفرينش خود انسان و پايان زندگي دنيوي او را ترسيم نموده و دو نوع سبك زندگي الهي و غير الهي را بيان کرده و ويژگي‌ها و آثار هر دو را به شكل واضح آشكار مي‌سازد. در این پژوهش تلاش شده است در راستای رسیدن به سبک زندگی اسلامی، «حيات طيّبه» از منظر قرآن مورد بررسی قرار گیرد و مفهوم آن و زواياي عميقش در بستر آيات قرآن و با پيروي از تفسير قرآن تبیین شود.

2. مواد و روش ها

(وَ لاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا إِنَّمَا عِندَ اللّهِ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ * مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ * مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاﺓً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ)(1)

«پيمان خدا را به بهاي ناچيزي نفروشيد. زيرا آنچه نزد خدا است - اگر بدانيد- قطعاً براي شما بهتر است. آنچه نزد شما است، تمام مي‌شود و آنچه نزد خدا است پايدار. و قطعاً كساني را كه صبوري و شكيبايي ورزيدند، به بهتر از آنچه عمل مي‌كردند، پاداش خواهيم داد. هر كس - از مرد يا زن - كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگي پاكيزه‌اي، حيات مي‌بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مي‌دادند، پاداش خواهيم داد». بين انسان و پروردگار جهانيان، عهد و پيماني است كه پاسداشت آن، درهاي معنوي را مي‌گشايد و آدمي را به «حيات طيّبه» و سبك زندگي نوين رهنمون مي‌سازد، تا او را به بارگاه رحمت الهي و جهان «عنديّت» برساند. جهاني كه پايدار و هميشگي است و زندگي سالم و شادمان و برخورداری از آن زندگي، هرگز تباه نمي‌شود.

راه يافتن به جهان «عندالله»‌ و «حيات طيّبه»، پاداش صبر و بردباري مؤمنان است كه عهد و پيمان خدا را نشكسته و به بهاي ناچيز آن را نفروخته‌اند و به جهت بهتر عمل كردن، به سود بي‌نظير و غير قابل وصف، دست مي‌يابند، اين نتيجه و پاداش بهتر از عمل آدمي كه به سبب عمل صالح مشروط به ايمان، نصيب زن و مرد مي‌شود، «حيات طيّبه» ‌است. زندگي پاك از هرگونه نابودي و كمبودي و ناكامي و بيم و اندوه از جمله ويژگي‌هاي اين سبك زندگي است. در برابر سبك زندگي سالم اسلامي، زندگي فرومايگي، زير نفوذ شيطان وجود دارد و آن، براي كساني است كه فرمان‌بر شيطان هستند.

در مورد «حيات طيّبه» ديدگاه‌هاي گوناگوني مطرح شده است كه به برخي به صورت كوتاه، اشاره مي‌شود:

مرحوم طبرسي در تفسير مجمع‌البیان «حيات طيّبه» را به رزق و روزي حلال، زندگي شرافتمندانه همراه با قناعت و خشنودي، بهشت پر طراوت و زيبا و زندگي خوش در آنجا و زندگي خوشبختانه در بهشت برزخي تفسیر نموده است(1) . برخي ديگر از مفسران گفته‌اند «حيات طيّبه»، حيات بهشتي است كه مرگ ندارد و فقر و بيماري و هيچ شقاوت ديگري، در آن نيست(1) . بعضي ديگر گفته‌اند منظور از «حيات طيّبه» حيات برزخي است و شايد اين تخصيص را از اينجا پنداشته‌اند كه ذيل آيه را به جنّت آخرت حمل كرده و براي «حيات طيّبه» جز برزخ، چيزي به نظرشان نرسيده است(3) . برخي ديگر گفته‌اند مراد از «حيات طيّبه» همين حيات دنيوي است كه مقارن با قناعت و رضا به قسمت خداي سبحان مي‌باشد، زيرا چنين «حيات طيّبه»، پاکیزه‌ترین سبك زندگي است(4) . برخي نیز معتقدند که مراد از حيات طيبه، رزق حلال است كه در قيامت، عقابي بر آن نيست(5) . گروهي ديگر گفته‌اند(6) منظور از «حيات طيّبه» يعني روزي روز به روز و يا منظور از آن قناعت است(7) . در تفاسير ديگر «‌عبادت همراه با روزي حلال» و « توفيق اطاعت خدا و مانند آن» نيز افزوده‌اند(8) .

به نظر مي‌رسد، در اين ديدگاه‌ها مناقشه بسيار است كه بر خواننده اگر دقت فرمايد، پوشيده نيست(9) . موارد ذكر شده بخشي از واقعيت «حيات طيّبه» را بيان كرده است و به نظر مي‌رسد تمام واقعيت نباشد.

خداي متعال در اين آيه، وعده بسيار مهمي به زنان و مردان مي‌دهد كه در نتيجه ايمان و اثر اعمال صالحشان، «حيات طيّبه» به آنان عطا مي‌كند. تنها شرط، مؤمن بودن و صاحب عمل صالح است. زیرا عمل در كسي كه مؤمن نيست، حبط و نابود مي‌شود و اثري بر آن، مترتب نمي‌شود(10) .

در آيه ﴿ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ﴾(1) وفاي به عهد را خداوند امر كرد و از شكستن عهد نهي فرمود. زيرا، وفاي به عهد، مستلزم صبر بر تلخي که مخالف هواي نفس است، مي‌باشد. كساني كه صبوري پيشه كردند، پاداششان را بهتر از آنچه عمل مي‌كرده‌اند، مي‌دهيم. چه صبر بر اطاعت، و چه صبر بر ترك معصيت و يا صبر در برابر دشواري و معصيت. تنها قيد اين است كه صبر، در راه خدا باشد. مقصود از اعمال ايشان، اين است، عملي را كه انجام مي‌دهند كه در نوع خود، يكي حسن و ديگري احسن است، خداي متعال اجري كه مي‌دهد، اجري است كه در نوع خود، احسن است. مثلاً نمازی كه بنده صابر در راه خدا مي‌خواند، جزاي فرد احسن از آن مي‌دهد، هر چند نمازی كه او خوانده، احسن نماز نبوده باشد. يعني صبري كه او در راه خدا دارد، سبب مي‌شود كه خداوند در عمل او، متّه به خشخاش نگذارد و آن ويژگي كه مايه پستي و زشتي عمل بنده است، آن‌ها را نديد بگيرد. چنانكه آيه شريفه ﴿ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴾(2) همين معنا را افاده مي‌كند(3) . صبر در راه خدا، موجب كمال عمل است(4) .

سبك زندگي مدينه‌هاي متضاد با مدينه‌هاي فاضله از ديدگاه فارابي:

فارابي، مقابل مدينه فاضله را، مدينه جاهليه يا ضاله مي‌نامد كه برخي از آن‌ها عبارت است از(5) :

1- مدينه ضروريه:

در اين سبك زندگي، افراد جامعه، جوياي نيازهاي اوليه خويش هستند. مانند خوراك – اعم از خوردني و آشاميدني- پوشاك و مسكن. راه‌هاي رسيدن به اين مقصود كه در چنين جامعه‌اي بدان تمسك مي‌شود، عبارت است از تجارت، كار و كسب، كشاورزي، دام‌پروری، شكار، دزدي و امثال آن.

2- مدينه نزاله يا جامعه فرومايگان:

در اين سبك زندگي، هدف افراد از فعاليت و همكاري اجتماعي، در مرحله نخست، اندوختن مال و كسب ضروريات زندگي بيش از نياز به جهت آزمندي و دلبستگي به ثروت بوده، از سوي ديگر، پرهيز از صرف مال، مگر براي تأمين معاش و رفع نيازهاي جسماني است. هدف از زندگي در اين نوع سبك زندگي، خست و شقاوت، تنها كامراني و خوش گذراني، خواه جسماني، خواه روحي و خواه هردو است.

3- مدينه كرامت:

فارابي سبك زندگي مدينه كرامت را، بهترين مدينه جاهليه يا ضاله مي‌داند. چرا كه انگيزه فرمانروايان آن، كسب احترام و اعتبار است.

4- مدينه تغلبيه:

مدينه تغلب، مشتق از غلبه، جامعه‌اي است كه حكومت آن خودكامه، مستبد و به تعبير امروزي‌تر، ديكتاتور است.

5- مدينه جماعيه:

منظور از اين مدينه، جامعه‌اي است كه حكومت آن تابع رأي و رضايت مردم است و به تعبير امروزي «دموكراتيك» است.

نتايج و بحث :با بررسی آیات قرآن شریف به ویژگی‌های متعددی از حیات طیبه می‌توان رسید. برخی از ويژگي‌هاي «حيات طيّبه» و جهان عندالله به شرح ذیل است:

1- زندگي حقيقي:

حيات به معناي جان انداختن در چيز و افاضه حيات به آن است. آيه شريفه ﴿ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاﺓً طَيِّبَهً ﴾(1) ، تصريح به اين دارد، مؤمني را كه عمل صالح انجام دهد، به حيات جديدي، غير از آن حياتي كه به ديگران نيز داده، زنده مي‌كند. مقصود اين نيست كه حياتش را تغيير مي‌دهد. مثلاً‌ حيات خبيث او را مبدل به حيات طيبي مي‌كند كه اصل حيات، همان حيات عمومي باشد و صفتش را تغيير دهد. زيرا اگر مقصود اين بود، كافي است كه بفرماييد: «ما حيات او را طيّب مي‌كنيم»(1) ولي اين طور نفرمود،‌ بلكه فرمود: « ما او را به حياتي طيّب، زنده مي‌سازيم »(1) .

كسي كه به حيات طيبه مي‌رسد، به علم و ادراكي دست مي‌يابد كه ديگران نرسيدند. همچنين از موهبت قدرت بر احياي حق و ابطال باطل، سهمي دارد كه ديگران ندارند. ﴿ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ و عَمِلَ صَالِحًا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴾(2) . اين علم و اين قدرت جديد و تازه، مؤمن را آماده مي‌سازند، تا اشياء را بر آنچه كه هستند، ببيند و اشياء را به دو قسم تقسيم مي‌كنند. يكي حق و باقي و دیگری باطل و فاني. وقتي مؤمن اين دو را از هم متمايز ديد، از صميم قلبش، از باطل فاني كه همان زندگي مادي دنيا و نگارهاي فريبنده و فتّانه‌اش مي‌باشد، اعراض نموده و به عزت خدا، عزيز مي‌شود. وقتي عزت او، خدايي شد، ديگر شيطان با وسوسه‌هايش نمي‌تواند، او را ذليل و خوار كند.

كساني كه به «حيات طيّبه» مي‌رسند، دل‌هایشان مربوط به پروردگار و جز تقرّب او را دوست نمي‌دارند و تنها از سخط و خشم و دوري او، مي‌ترسند. براي خويشتن، حيات ظاهر و دائم سراغ دارند كه جز رب غفور، كسي اداره كنِ آن حيات نيست و در سبك زندگي خود، جز حسن و جميل چيزي نمي‌بينند. اين چنين انساني كه به «حيات طيّبه» رسيده، در نفس خود، به چنان نور و كمال و قوت و عزّت و سروري مي‌رسد كه نمي‌توان اندازه‌اش را معيّن كرد. نمي‌توان گفت كه چگونه است و چگونه چنين نباشد، در حالي كه مستغرق در حيات دائمي و زوال ناپذير و نعمتي باقي و فنا ناپذير است.

اين «حيات طيّبه»، زندگي حقيقي است نه مجازي و زندگي واقعي و جديد مي‌باشد. كسي كه داراي آن چنان زندگي است، دو جور زندگي ندارد، بلكه زندگی‌اش قوي‌تر و روشن‌تر و داراي آثار بيشتر است. چه اينكه روح قوي كه خداي متعال، انبياء را مخصوص آن كرده، يك زندگي سوّمي نيست. بلكه درجه سوّم از زندگي است كه زندگي آنان درجه بالاتري دارد.

از اين رو است كه خداوند، اين زندگي را به طيّب توصيف كرده كه حياتي است خالص كه خباثتي در آن، نيست. راه يافتگان به عالم «عندالله» از زندگي حقيقي در محضر خداوند كه در حقيقت اثر و جلوه اسم «حيّ» است، برخوردارند. ﴿ بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴾(1) زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزي دارند.

موهوم بودن حيات دنيا و حقيقي بودن حيات عندالله در قيامت، براي انسان‌هاي غافل، آشكار شده و با حسرت و آه مي‌گويند ﴿ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي ﴾(2) روزي كه انسان مي‌گويد: «اي كاش براي زندگي، چيزي از پيش مي‌فرستادم!» زيرا آن هنگام روزي است كه ﴿ وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ ﴾(3) «كافران به آتش سپرده مي‌شوند و به آن‌ها مي‌گويند: پاكي‌هايتان را در زندگي دنيا، از بين برديد و از حيات دنيا بهره‌اي اندك جستيد. پس امروز به عذاب خوار كننده مجازات مي‌شويد. به خاطر آنچه استكبار مي‌ورزيد».

2- جامع خير دنيا و آخرت:

عالم «عنديّت» نه در حيات دنيايي محصور است و نه به حيات اخروي اختصاص دارد. بلكه خير آن، بر دنيا و آخرت گسترده شده و برخورداران از «حيات طيّبه» در همين دنيا از آن بهره‌مندند(4) ﴿ فَعِندَ اللّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَ الآخِرَﺓِ ﴾(5) . پس پاداش دنيوي و اخروي نزد خدا است. در ادعيه اهل بيت آمده است «و تحيينا حياﺓً طيّبه في الدنيا و الاخرﺓ»(6) ما را به زندگي پاكيزه، در دنيا و آخرت زنده بدار. از اين دعا، معلوم مي‌شود كه «حيات طيّبه»، شامل خير دنيا و آخرت است و آيه شريفه نيز فرمود كه خير دنيا و آخرت، نزد خدا است. پس تحقق «حيات طيّبه» ‌ با شاخص برخورداری از خير دنيا و آخرت، عندالله محقق مي‌شود.

3- پايداري:

بهره‌مندي از «حيات طيّبه»، ابدي و ماندگار است و كسي كه به «»حيات طيّبه» دست يافت، در آن، نابودي و فرسودگي وجود ندارد. در آيه سوره نحل كه بحث از «حيات طيّبه» فرمود و اينكه عهد الهي را نفروشيد، چرا كه، بهره عندالله براي شما نيكو و پسنديده و بهتر است، در استدلال به اين جمله، فرمود: ﴿ مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ ﴾‌(1) «آنچه نزد شما است، نابود شدني و آنچه نزد خدا است، ماندني مي‌باشد». در آيه ديگر فرمود: ﴿ وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقَى ﴾(2) «آنچه نزد خدا است، نيكوتر و پايدارتر است».

4- نامحدود بودن:

سرچشمه بيكران و بي‌پايان همه چيز، نزد خدا است و حتي بهره‌هاي اندك دنيايي هم جلوه و جرعه‌اي از آن خزانه‌هاي بيكران عندالله است ﴿ وَ إِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ ﴾ «و هيچ چيز نيست، مگر اينكه معادن آن، نزد خدا است و به اندازه معين، از آن فرود مي‌آيد».

راه يافتگان به آن عالم و «حيات طيّبه» هر چه بخواهند، برايشان فراهم است و محدوديتي ندارد. ﴿ لَهُم مَّا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ﴾(4) «هر چه بخواهند، براي آنان، نزد پروردگارشان هست». ﴿ لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ ﴾(5) «برايشان هر چه بخواهند، در آنجا هست، نزد ما بيش از آن است». از اين رو، كساني كه در زندگي دنيا به «حيات طيّبه» راه يافتند، هرچه اراده كنند، براي آنان فراهم مي‌شود و اين برايشان سهل و آسان است و وجود پيدا كردن خواستشان در مقابل مقام معنوي آنان، كوچك است.

5- كمال وجودي:

رسيدن به عالم عندالله و «حيات طيّبه»، تحول وجودي، به سوي كمال است و اين گونه نيست كه ميان راه يافتگان به آن عالم و درجات و كمالاتشان، جدايي وجود داشته باشد. بلكه صاحبان مقام عنديت، عين كمال بوده و خودشان، درجات آن عالم هستند. ﴿ هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ ﴾(6) «آنان، درجاتي نزد خدا هستند» و برخورداری‌ها و بهره‌مندی‌ها، از خارج وجودشان به آنان داده نمي‌شود. بلكه سير به سوي حقيقت، وجود آنان را به سرچشمه كمال و جمال، تبديل كرده است.

6- ملاك و ميزان بودن:

در جهان «عنديت» نهايت كمال انساني شكوفا شده است و كسي كه به اين جهان راه يابد، به اوج درجات كمال رسيده است. از اين رو، راه يافتگان به آن درجات، ملاك و ميزان هستند. از آيات قرآن بر مي‌آيد كه «اكرم» و «اقسط» عندالله، معيار و ميزان حقايق عالم است.

7- جايگاه كتب قدسي:

قرآن كريم و ساير كتاب‌هاي مقدس، در جهان «عنديت» بوده و كسي كه به «حيات طيّبه» برسد، آن‌ها را مشاهده كرده و از حقيقت آن‌ها آگاه است. ﴿ وَ لَمَّا جَاءهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ ﴾(1) «و هنگامي كه از سوي خداوند، كتابي به سويشان آمد». ﴿ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ﴾(2) «نزد او، ام الكتاب است». ﴿ وَ عِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ ﴾(3) «و نزد ما، كتاب حفيظ – لوح محفوظ – است». ﴿ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴾(4) «اين قرآن، در ام‌الكتاب، نزد بلند مرتبه‌اي حكيم است».

همه حقايق عالم از سرگذشت و سرنوشت نيكان و بدان، تا وقايع و حوادث جهان، در آن نوشته و در مراتب بالا، نزد پروردگار محفوظ است و مقربان بارگاه الهي و كساني كه به «حيات طيبه» رسیده‌اند، آن را مشاهده مي‌كنند. ﴿ إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ * كِتَابٌ مَّرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴾(5) «نوشته ابرار، در عليّين است و تو، چه ميداني، عليّين چيست!؟ كتابي است نگاشته شده كه مقربان مي‌بينند».

8- جلوه آيات الهي:

جهان «عنديّت» جلوه روشن آيات الهي است. ﴿ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ ﴾(1) «تمام آيات الهي، فقط نزد خداوند است». كسي مي‌تواند، آيات الهي را درك كند كه چشمي به عالم عندالله گشوده و خبري از آن يافته باشد. جهان، سراسر آيات الهي است.

خداوند، علت پديده‌ها است و با شناخت خداوند و درك حضور او، مي‌توان آيات او را به درستي شناخت. افرادي كه به «حيات طيّبه» رسيده‌اند، ابتدا خدا را مي‌بينند، آنگاه آيات و نشانه‌هاي او را به تماشا مي‌نشينند(2) . آنان همه آيات را نزد خدا يافته، معناي حقيقي آيه بودن را در مي‌يابند. ﴿ سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ﴾(3) «نشانه‌هايمان را در عالم و جان‌هايشان نشان خواهيم داد، تا برايشان آشكار شود كه او حق است». علامه طباطبايي در رساله الولايه، ضمير «انه الحق» را به خداوند بر مي‌گرداند و واژه «شهيد» در آيه را «مشهود» معنا كرده و چنين مي‌نويسد: «هر چه را انسان مي‌بيند، اول خدا را مي‌بيند، بعد آن شي را، زیرا «هو الظاهر» جايي براي ظهور غير نمی‌گذارد(4)» .

9- علم:

يكي از والاترين و برترين شاخصه «حيات طيّبه» و كساني كه به «حيات طيّبه» زنده هستند، ويژگي دارا بودن علم است. خود قرآن، شناخت خدا و آيات و آثار او (5) و تمام علم، نزد خدا است ﴿ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ ﴾(6) «علم، تنها نزد خدا است» و هركس به علم حقيقي برسد، بهره عند الهي يافته و به جهان «عنديّت» راه يافته است. ﴿ وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا ﴾(7) «و از نزد خود، به او علمي آموختيم».

اهل بيت رسول خدا، معدن و منبع اين علم و سرآمد اهل «حيات طيّبه» اند. امام باقر علیه‌السلام فرمود: «‌والله انا لخُزّان الله في سمائه و ارضه، لا علي ذهب لا علي فضّة الّا علي علمه»(1) به خدا سوگند كه ما خزانه داران خدا در آسمان و زمينش هستيم. نه خزانه داري بر طلا و نقره، بلكه خزانه داري علم اوييم.

10- نور:

هر كس توفيق رسيدن به «حيات طيّبه» پيدا كند، فردي است كه از همه تعلّقات و تيرگي‌ها، رها يافته و جان و دلش، صاف و پاك گشته است. خداوند اين گروه از راه يافتگان به «حيات طيّبه» را به حضور مي‌پذيرد. ﴿ ‌وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ ﴾(2) «كساني كه به خدا و رسولش ايمان آوردند، آنان اهل راستي و گواهان نزد پروردگارند كه پاداش و نورشان براي آنان است».

اين گروه، كساني هستند كه خداوند را با تمام وجود درك كرده و مظهر جمال و جلال او شدند، در ميان مردم با اين نور، حركت مي‌كنند. ﴿ أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا ﴾(3) «آيا كساني كه مرده بود، پس او را زنده كرديم و برايش نوري قرار داديم كه با آن، ميان مردم حركت كند، مثل كسي است كه در تاريكي‌ها وامانده و راه گريزي ندارد؟».

افراد راه يافته به «حيات طيّبه»، به مقدار ميزان درك حضور، توان انعكاس نور را دارند. در اين ميان، اهل بيت رسول خدا، تمام نور او را دريافته و جهان را به نور او فروغ و روشني بخشيده‌اند.

ابوخالد كابلي مي‌گويد: از امام باقر «علیه‌السلام» درباره اين آيه سؤال كردم كه خداوند مي‌فرمايد: ﴿ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا ﴾ «پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده‌اش و نوري كه همراه او فرود آمد»، امام پاسخ فرمود: «يا خالد، النُور، والله، الائمه من آل محمد الي يوم القيامه، و هم، والله نور الله الذي انزل و هم، و الله، نور الله في السموات و الارض، والله، يا اباخالد، لنور الامام في قلوب المؤمنين انور من الشمس المضيئه بالنهار، و هم، و الله، ينورون قلوب المؤمنين و يحجب الله - عزوجل- نورهم عمّن يشاء فتظلم قلوبهم»(5) . «اي ابو خالد، نور، به خدا قسم، امامان از خاندان پيامبر تا روز قيامت‌اند و به خدا قسم، آنان نور خدايند كه نازل شده است و به خدا سوگند، آن‌ها نور خدا در آسمان‌ها و زمين هستند و به خدا قسم،‌ اي ابوخالد، نور امام در قلوب مؤمنان، روشن‌تر از روشنايي خورشيد در روز است، و به خدا سوگند، آن‌ها دل‌هاي مؤمنان را روشن كرده‌اند و خداي – عزّوجلّ – نورشان را از هر كه بخواهد مي‌پوشاند، پس دل‌هایشان تاريك مي‌شود».

11- روزي مخصوص:

اهل حيات طيبه در عالم «عنديت» بهره‌هايي دارند كه نمي‌توان درباره آن گفتگو كرد. ﴿ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴾(1) «نزد خدا، روزي دارند». اين رزق تنها خوراك و پوشاك و باغ و بستان نيست، بلكه واردات و دريافت‌هاي مخصوصي است كه قلب را زنده مي‌كند و «حيات طيّبه» را در عالم عندالله تداوم مي‌بخشد.

12- رحمت خاص:

خداي تعالي رحمت عام و فراگيري دارد كه همه هستي و مؤمن و كافر از آن برخوردارند، اما رحمت خاص او مربوط به عالم «عنديت» است. به همين دليل، تنها اهل «حيات طيّبه» از آن بهره‌مندند. درباره حضرت خضر «علیه‌السلام» وارد شده است ﴿ آتَيْنَاهُ رَحْمَهً مِنْ عِندِنَا ﴾(2) «به او رحمتي از نزد خود بخشيديم». يا درباره حضرت ايوب پس از آزمون دشوار بردباري و جبران و بازگشت نعمت‌ها، مي‌فرمايد: ﴿ وَ آتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَهً مِّنْ عِندِنَا ﴾(3) «و خاندانش و همانند آن‌ها را همراه آنان از نزد خود به او عطا كرديم». و از زبان حضرت نوح مي‌فرمايد: ﴿ وَ آتَانِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ ﴾(4) «و رحمتي از جانب خود به من عطا كرده است».

رحمت خاص الهي مصاديق گوناگوني دارد: دانش حضرت خضر، بازگشت سلامتي و ثروت به حضرت ايّوب به طور معجزه آسا و نبوّت حضرت نوح، اموري است كه از كمال يافتن هدايت به حق بر آمده. بنابراين، رحمت خاص آنگاه است كه هدايت‌هاي الهي مؤثر شده و بنده‌اي به جايگاه شايسته بندگي برسد كه همانا عالم «عنديت» و برخورداری از بهره‌هاي آن و در يك كلام، حيات طيبه است. رحمت عامه زمينه‌ها و ابراز و امكانات هدايت بوده و تباهي و روگرداني از آن‌ها موجب قهر و غضب الهي است و استفاده صحيح از اين امكانات رحمت خاص را در پي دارد.

13- آخرت:

با توجه به دو ويژگي پيشين، اين حقيقت معلوم مي‌شود كه عالم «عندالله» همان عالم آخرت است. البته ويژگي‌هاي ديگري مثل بقا و پايداري هم اين مطلب را به دست مي‌دهد، چرا كه آخرت هم به دو وصف «نيكويي» و «پايداري» توصيف شده است ﴿ وَ الْآخِرَﺓُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى ﴾(1) «و آخرت بهتر و پايدارتر است».

اما گذشته از این‌ها، قرآن كريم به صراحت مي‌‌فرمايد: ﴿ الدَّارُ الآَخِرَﺓُ عِندَ اللّهِ ﴾(2) «سراي آخرت نزد خداست». و يا ﴿ وَ الْآخِرَﺓُ عِندَ رَبِّكَ ﴾(3) «و آخرت نزد پروردگار توست». بنابراين، آخرت همان عالم «عندالله» است و زنده شدگان به حيات طيبه هر چند هنوز در اين جهان طبيعي حضور مادي داشته باشند، گويي ناظر قيامت و عقوبت و پاداش مردمانند(4) .

عالم آخرت هم اكنون موجود و برپاست، اما حجاب اوهام دنيوي مانع از ديدن باطن دنيا، كه آخرت است، شده ﴿ یعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاﺓِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَﺓِ هُمْ غَافِلُونَ ﴾(5) «نمايي از زندگي پست و دنيوي را دانسته و از آخرت غافلند». بنابراين، آخرت اكنون هم هست، ولي در غيب آسمان‌ها و زمين (6) و با فرا رسيدن قيامت، تنها حجاب‌ها از پيش ديدگان فرو مي‌افتد ﴿ لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَهٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴾(7) «تو از اين عالم غافل بودي، ما پرده‌ات را – از جلوی چشمانت - كنار زديم، پس امروز ديدگانت تيزبين شده است».

14- سلام:

«سلام» به معناي سلامتي و نداشتن كاستي و بيماري است. اهل «حيات طيّبه» و راه يافتگان به عالم «عنديت» مظهر اسم «سلام» خدا بوده و از كاستي‌ها و بيماري‌ها پاك و پیراسته‌اند. ﴿ لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ ﴾(1) «سراي سلامت نزد پروردگارشان براي آن‌ها است». اين سلامت، سلامت قلب و جان است، نه تنها جسم و تن، زيرا جسم و تن در عالم باقي و حيات پايدار و ماندگار، مغلوب روح و قلب است. خداي متعال در اين مورد فرمود: ﴿ یَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴾ (2) «روزي كه دارايي و فرزندان فايده‌اي ندارد، مگر كسي كه دلي سالم به حضور پروردگار آورد».

در مقابل، كساني كه از «حيات طيّبه» و درك محضر الهي محرومند ﴿ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَ لَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ ﴾(3) «در دل‌هایشان مرض است و خداوند بيماري و كاستي دلشان را بيشتر مي‌كند و برايشان عذاب دردناكي است». اين‌ دل‌هاي بيمار حتي در قيامت هم حضور الهي را به شايستگي درك نمي‌كند و شايد بيشترين رنج آن‌ها روز ظهور آخرت، همين باشد. ﴿ وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى ﴾ (4) «و در قيامت او را نابينا بر مي‌انگيزيم. گويد: پروردگارا، چرا مرا كور محشور كردي، در حالي كه بينا بودم؟ (خدا) گويد: همان طور كه آيات ما براي يادآوري آمد، اما تو فراموش كردي، امروز فراموش مي‌شوي».

از جمله ویژگی‌های کسانی که به حیات طیبه راه یافته‌اند، جایگاه راست و استوار (5) و درک اینکه تمام هستی خود را ملک خدا دانسته و در پیشگاه خدا با استکبار رفتار نکردن (6) و برخورداری از سرچشمه بی‌پایان با حمایت و پشتیبانی الهی است.

3. نتيجه گيري

- پاسداشت عهد و پيمان خدا، سبب گشوده شدن درهاي رحمت الهي است و زندگي پايدار و هميشگي. - سبك زندگي اسلامي در «حيات طيّبه»، يك حيات جديد، غير از آن حياتي است كه ديگران زندگي مي‌كنند، مي‌باشد. - سبك زندگي در حيات طيبه، زندگي حقيقي و واقعي است، نه مجازي. - بردباري و صبوري براي رضايت خدا، شرط ورود به «حيات طيّبه» است. زيرا صبر در راه خدا، پايه عزم و اراده قوي و كارآمد در صحنه مبارزه با نفس است. - ايمان و عمل صالح، ملاك و معيار اساسي سبك زندگي اسلامي و دستيابي به حيات طيبه است. - حيات طيبه و لقاي پروردگار، هر دو، با ايمان و عمل صالح به دست مي‌آيد. از آن جهت كه «حيات» سبب حس و حركت در همه موجودات است، «حيات طيّبه» نيز سبب شهود حق تعالي و سير در تجلّيات انوار الهي و سبك زندگي جديد نوراني براي آدمي مي‌گردد. - از جمله آثار «حيات طيّبه» افزون بر شادي و آرامش در زندگي و شعور و بينش و بصيرت شهودي، زندگي تحت ولايت خدا است كه در آن، سختي و فرسودگي و ذلّت و شقاوت راه ندارد.

 

منبع:

http://islamiclifej.com

تعداد بازدید از این مطلب: 208
موضوعات مرتبط: سبک زندگی از منظر قران , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدرضا
تاریخ : چهار شنبه 10 مهر 1392
نظرات

 

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم
خوشامد عرض ميكنيم به همه‌ى شما برادران و خواهران عزيز كه اين افتخار را داريد كه در كسوت تعليم و تربيت در جامعه‌ى اسلامى مشغول فعاليتيد، يا ان‌شاءالله در آينده مشغول فعاليت خواهيد شد؛ كه واقعاً هم افتخار بزرگى است.
ياد شهيد بزرگوار عزيزمان، مرحوم شهيد مطهرى (رضوان الله تعالى عليه) و همچنين شهداى آموزش و پرورش را ــ معلمين، دانش‌آموزان  ــ كه يكى از زيباترين و باشكوه‌ترين مناظر دفاع مقدس است، گرامى ميداريم و اميدواريم ان‌شاءالله دست خداى متعال و حمايت الهى هميشه بر سر شما معلمين عزيز و مسئولان آموزش و پرورش باشد و روزبه‌روز اين درخت پربار و پربركت، مباركتر براى كشور ما و ملت ما به حساب بيايد.
اولاً اين جلسه براى تكريم و احترام به معلمين است. آنچه در باب تعليم و تربيت، در باب آموزش و پرورش ــ چه ستاد آموزش، چه صفوف منظم آموزش در سراسر كشور ــ لازم است عرض شود، غالباً به مسئولين و كسانى كه دست‌اندركار اجرا هستند، عرض ميشود؛ آنچه امروز در درجه‌ى اول براى ما اهميت دارد، اين است كه نشان دهيم احترام قلبى‌اى را كه شايسته‌ى مقام تعليم و تربيت است. اصل اين است كه «معلمى» منزلت لازم را در جامعه‌ى اسلامى داشته باشد. خيلى كوته‌بينى است كه انسان شغل معلمى و آموزگارى را رديف ساير مشاغل متعارف زندگى قرار دهد، كه يك وسيله‌اى است فقط براى تعيّش، كه انسان بتواند عائشه كند؛ نانى در بياورد و زندگى‌اى بگذراند؛ اين حقيقت ندارد، اينجورى نيست، معلمى در رديف ساير مشاغل نيست؛ بسيار بالاتر است.
اگر به حقيقت تعليم و تربيت و جايگاه معلم توجه شود، حقيقتاً اينجورى بايد تشبيه كنيم: كسى كه پرداخت كننده و تراش دهنده‌ى به يك گوهر گرانبها است، كه به آن ارزش ميبخشد. اين گوهر گرانبها همين بچه‌هاى مايند، همين كودكان مايند، كودكان ملتند، كه نسلهاى آينده را با همه‌ى مشخصات و مميزاتشان تشكيل ميدهند و به وجود مى‌آورند. شما معلمها هستيد كه داريد اين شخصيتها را شكل ميدهيد، پرداخت ميكنيد. صرفاً اين نيست كه در كلاس درس، دو كلمه شما بگوئيد و او ياد بگيرد؛ همه‌ى رفتار شما، حركات شما، منش شما، اخلاق شما، به صورت مستقيم در اين مخاطبِ گيرا اثر ميگذارد و او را شكل ميدهد. آنچه هم كه به عنوان تعليم در ذهن او كار ميگذاريد، از ماندگارترين حقايقى است كه در ذهن انسان باقى ميماند. بعد از پنجاه سال، شصت سال، خيلى از جزئياتى كه معلم به دانش‌آموز گفته است، در ذهن انسان هست؛ خيلى از خصوصياتى كه او با رفتار خود، با اخلاق خود، با نحوه‌ى حرف زدن خود، با نحوه‌ى تعامل خود به دانش‌آموز منتقل كرده است، در انسان باقى ميماند. گاهى انسان متوجه است، گاهى هم متوجه نيست؛ همه‌ى ما ندانسته در همان راهى داريم حركت ميكنيم كه بخش معْظمى از آن را معلمين در نهاد ما قرار داده‌اند؛ اين خيلى چيز مهمى است.
يك كشور اگر بخواهد به سرافرازى برسد، به رفاه و غنا برسد، به علم و تفوّق علمى منتهى شود، اگر بخواهد مردم شجاع، آزاده، فهميده، عاقل، خردمند و متفكر تحويل جامعه‌ى بشرى دهد، بايد اين زيرساخت اصلى را درست كند؛ زيرساخت تعليم دوران كودكى و نوجوانى. اين، شأن معلم است. لذا به معلم خيلى بايد احترام كرد. براى ايجاد آمادگى لازم در معلم، خيلى بايد صرف وقت كرد. براى تهيه‌ى سازوكارى كه تعليم و تربيت در آن مؤثر باشد و جهتِ درست داشته باشد، خيلى بايد سرمايه‌گذارى كرد. اينكه ما بر روى اين تحول بنيادين در آموزش و پرورش در سالهاى گذشته تكيه كرديم ــ كه خب، بحمدالله امروز سند اين تحول در اختيار آموزش و پرورش است و در واقع نقشه‌ى راه، مشخص و معيّن شده است ــ براى خاطر اين است. تحول در انسانها، تغيير صحيح در دلها و باورها و حركات و خلقيات و امثال اينها، احتياج دارد به يك زيرساخت محكم؛ اين زيرساخت، آموزش و پرورش است.
آموزش و پرورش ما آن روزى كه در كشور به شكل جديد درآمد، بر اساس يك مبناى فكرى و اعتقادىِ ديگر به وجود آمد؛ ما هم در طول ده‌ها سال ــ از اوّلى كه آموزش و پرورش جديد در كشور آمد ــ بر همان مبنا حركت كرديم، در واقع در همان ريل پيش رفتيم؛ كه خب، ريل درستى نبود. اين سند تحول بايد ما را به سمت هدفهاى اسلامى حركت دهد؛ بايد جامعه را به سبك زندگىِ حقيقتاً اسلامى پيش ببرد؛ بايد بتواند در ما خصلتهاى والاى انسانى را به وجود بياورد. ما امروز در خودمان، در خلقيات خودمان، در رفتار خودمان، نقائصى مشاهده ميكنيم؛ اين نقائص بايد برطرف شود. استعداد بشرى در جامعه‌ى ايرانى، يك استعداد انبوه و سرشار است؛ اين استعداد بايد امكان بروز پيدا كند، جهت صحيح پيدا كند. اين سند تحول ناظر به يك چنين چيزى است.
اشاره كردند به زيرساختهاى سند تحول. من همين‌جا عرض بكنم؛ سند تحول يك متنى است كه بايد عملياتى شود، منتها به‌هيچ‌وجه نبايد در آن شتابزدگى باشد؛ با تدبر، با تأمل، با ملاحظه‌ى صحيح جوانب بايد پيش رفت. كار، كار عميقى است. كارهاى عميق، كوتاه‌مدت نيست؛ زودبازده نيست؛ بلندمدت است؛ ديربازده است؛ اگر درست صورت بگيرد، ماندگار خواهد شد، مثمر خواهد شد؛ اگر سرهم‌بندى شد، شتابزده شد، آن وقت نتيجه‌ى لازم را نخواهد داد. فرمود: «و مجتنى الثّمرة لغير وقت ايناعها كالزّارع بغير ارضه»؛  اگر چنانچه ميوه را قبل از اينكه برسد، چيديد، در واقع چيزى به دست نياورده‌ايد و زحمتتان هدر رفته است. بگذاريد ميوه برسد، بعد بچينيد تا از همه‌ى منافع آن بهره ببريد.
شايد حلقه‌هاى تحقيقاتىِ متعددى لازم است كه براى بخشهاى اين سند تحول، راهكارهاى اجرائى و عملياتى پيدا كند، تا حقيقتاً اين ريل، صحيح گذاشته شود؛ آن‌وقت اين قطار بر روى ريل حركت كند. البته لازم است هم دولت، هم مجلس، براى پشتيبانى مالى آموزش و پرورش، براى پيشرفت در اين كار، به طور جدى تأمل كنند، تدبر كنند. آموزش و پرورش را نميشود به حال خود رها كرد و پشتيبانى لازم از آن به عمل نياورد، بعد هم توقع داشت كه پيش برود.
خب، بحمدالله در اين سالها كارهاى خيلى خوبى شده است ــ بنده هم گزارشهائى دارم ــ آنچه شده است، خوب است؛ اما آنچه نشده است و بايد بشود و اگر امروز دست‌به‌كار نشويم، قطعاً دير خواهد شد، خيلى زياد است؛ آن هم يك فهرست بلندبالائى است كه مسئولين محترم آموزش و پرورش ــ چه در ستاد، چه در صف ــ ان‌شاءالله بايد به اين نكات توجه كنند.
اين مسئله‌ى دانشگاه فرهنگيان هم خيلى مهم است؛ اين هم از جمله‌ى چيزهائى است كه بايد به طور جدى به آرايش درونى آن توجه شود. معلم اگر شخصيت خودش ساخته نباشد، نميتواند به متعلم خود، به مخاطب خود چيزى بدهد. اينجا شخصيت معلمين ساخته ميشود. اگرچه اين دانشگاه در ذيل آموزش و پرورش تعريف شده است و مربوط به آموزش و پرورش است، ليكن آموزش عالى بايد همه‌ى پشتيبانى‌هاى ممكن را از اين دانشگاه‌ها بكند. اينها كارهائى است كه در زمينه‌ى آموزش و پرورش بايد انجام بگيرد.
آموزش و پرورش يك دستگاه معمولى و عادى در عرض ساير دستگاه‌ها نيست؛ اين يك مركز اساسى و مهمى است؛ حالا ميتوانيد آن را به عنوان موتور يك قطار، ميتوانيد به عنوان مركز ذخيره‌ى يك مجموعه تعبير كنيد؛ به هر حال فرق ميكند با دستگاه‌هاى اجرائى ديگر. كار عمقى و بنيانى در اين وزارتخانه به قدرى است كه در ساير وزارتخانه‌ها نظير آن را نميشود پيدا كرد؛ حتّى وزارتخانه‌هاى مشابه فرهنگى هم آن مقدار حساسيت و ظرافت و دقتى كه در اين مجموعه لازم است به كار گرفته شود، ندارند. به هر حال مجموعه‌ى بسيار مهمى است.
يك تشكر هم بايد حتماً بكنيم از معلمين عزيزمان كه اين شغل را اختيار كرده‌اند و اين زحمات را بر عهده گرفته‌اند. اى بسا كسانى بودند كه ميتوانستند سراغ كارهاى ديگرى بروند كه هم درآمد بيشترى داشت، هم ممكن بود موقعيتهاى سياسى و اجتماعى بيشترى داشته باشد، اما خود را وقف اين مجموعه كردند؛ اين خيلى باارزش است. در طول اين سالها هم معلمين هميشه پاى منافع انقلاب ايستاده‌اند، كه يك نمونه‌اش مسئله‌ى دفاع مقدس و جنگ تحميلى است، كه اشاره كرديم به شهداى معلم و دانش‌آموز در آموزش و پرورش؛ نمونه‌هاى ديگرى هم در جاهاى مختلف دارد. خيلى‌ها برنامه‌هائى داشتند براى معلمين، براى مدارس، به دنبال هدفهاى سياسى بودند؛ آن كه ايستاد، معلم بود. اينها همه پيش خداى متعال حسنه است؛ اينها همه كارهاى مؤثر و مهمى است كه خيلى اوقات ممكن است به چشم كسى هم درست نيايد، اما از چشم كرام‌الكاتبين بيرون نيست.
مسئله‌ى كتابهاى درسى هم بسيار مهم است. بايد به طور مداوم و به تناسب نيازها، مضمون اين كتابها، محتواى اين كتابها ترقى و پيشرفت داشته باشد. دستگاه‌هاى هشيارِ مراقب در كل آموزش و پرورش بايد وجود داشته باشد كه هم پيشرفتهاى مبتنى بر سند تحول را تعقيب كند، ببيند كجا لنگى هست، كجا اشكال وجود دارد، كجا تجربه‌ى ناموفق هست، بلافاصله اصلاح كند ــ چشم بينا لازم است ــ هم در زمينه‌ى مواد درسى و كتابهاى درسى، نيازها را بسنجد. سالهاست كه ما يك مسائلى را در كتابها ميگنجانيم؛ بعضى‌ها خارج ميكنند، بعضى‌ها داخل ميكنند. ببينيم چه لازم است از معارف الهى، معارف اسلامى، معارف مدنى، معارف تمدن‌ساز، معارف انسان‌ساز؛ معارفى كه يك ملت را سربلند ميكند، پيشرو ميكند، پيشتاز ميكند؛ كه اگر در كتابهاى ما وجود ندارد، آنها را بگنجانيم؛ چه چيزهائى نقطه‌ى مقابل است، تخدير كننده است، گمراه كننده است، آنها را حذف كنيم؛ چه چيزهائى به تناسب نسلها يا جنسيتها لازم است، آنها را بگنجانيم. فرض بفرمائيد در كتابهاى درسى دختران ممكن است چيزهائى لازم باشد در زمينه‌هاى خانه‌دارى، تربيت فرزند و امثال اينها؛ و در كتابهاى پسران ممكن است چيزهاى ديگرى لازم باشد در مواجهه‌ى با مسائل كار، زندگى و امثال اينها؛ اينها مراقبت لازم و ديده‌بانىِ دائم احتياج دارد و بايد اين كارها انجام بگيرد. به‌هرحال كار، بسيار كار مهمى است.
امسال ما عرض كرديم: حماسه‌ى سياسى و حماسه‌ى اقتصادى. هر دو مقوله از مقولاتى است كه آحاد ملت در آن ميتوانند نقش ايفاء كنند؛ و تا آحاد ملت نقش ايفاء نكنند، حماسه به‌وجود نمى‌آيد. البته بعضى‌ها ممكن است گرفتار باشند، بعضى‌ها تنبل باشند، بعضى‌ها شوق و شور لازم را نداشته باشند؛ وقتى قاطبه‌ى ملت، نوع مردم در سرتاسر كشور، با نگاه به آن چشم‌انداز روشن، انگيزه‌ى لازم را براى حركت داشتند، حماسه به وجود مى‌آيد و ان‌شاءالله به فضل الهى، به توفيق الهى، اين حماسه به وجود خواهد آمد. در اين زمينه، آموزش و پرورش نقش‌آفرين است. اى بسا دانش‌آموزى كه خود او هنوز در موقعيت قانونى براى رأى دادن نيست، اما ميتواند خانواده‌ى خود را براى ورود در اين ميدان، براى انجام مسئوليت، تحت تأثير قرار دهد. اين تعداد كثير معلمين در سرتاسر كشور، هم در اين مسئله‌ى انتخابات ــ كه مصرع برجسته‌ى حماسه‌ى سياسى، همين انتخاباتى است كه پيش رو است ــ هم در بخش حماسه‌ى اقتصادى كه يك چيز بلندمدت است، ميتوانند تأثير بگذارند، ميتوانند نقش‌آفرينى كنند.
كشور ما و ملت بزرگ ما با اهداف و آرمانهائى كه دارد، به حماسه‌سازى در بخشهاى مختلف نياز دارد. ما بايد با جهش پيش برويم برادران و خواهران عزيز! اين ملت با همه‌ى استعدادى كه دارد، در طول دوران طولانى اختناق ــ كه بعد هم اين اختناق همراه شد با دخالت بيگانگان و سلطه‌ى سياسى و اقتصادى و فرهنگى بيگانگان ــ عقب ماند؛ از جاده‌ى علم عقب مانديم، از سازندگى عقب مانديم، از اقتصاد عقب مانديم، دچار آفتهاى گوناگون فرهنگى و معرفتى شديم. انقلاب اين فرصت را در مقابل ملت ايران گذاشت كه اين عقب‌ماندگى را جبران كند؛ و مى‌بينيد كه در طول سه دهه‌ى گذشته‌ى انقلاب، ملت ايران چه مهارتى از خود نشان داد، چه پيشرفتى كرد، چه استعدادى در وجود خود ارائه كرد به همه‌ى بينندگان در سرتاسر عالم. پيشرفتهاى ملت ايران در اين سه دهه، متناسب با سى سال نيست؛ يك نمونه‌اش پيشرفتهاى علمى است كه مجامع جهانى چاره‌اى ندارند كه به آنها اعتراف كنند؛ كه اعتراف هم كردند. سرعت پيشرفت علمى ما سيزده برابر متوسط جهانى است؛ اين شوخى است؟ در عين حال با اين سرعت پيشرفت، ما هنوز از لحاظ علمى عقبيم. ببينيد ما چقدر عقب بوديم! با اينكه بيش از ده برابرِ متوسط سرعت جهانى داريم حركت ميكنيم، هنوز عقبيم. پس اين سرعت را بايد حفظ كرد. اين بخشى است كه دشمن اعتراف ميكنند؛ يك بخشهائى هم هست كه دشمن نبايد اعتراف كند، اعتراف هم نميكند؛ در زمينه‌ى سياسى همين جور است، در زمينه‌ى اجتماعى همين جور است، در زمينه‌ى سازندگىِ كشور همين جور است، در زمينه‌ى آگاهى و بصيرت عمومى همين جور است؛ اينها را دشمنان ما در تبليغاتشان، در اظهاراتشان مصلحت نميدانند بگويند، كه مبادا ملت ما را تشويق كنند به پيشرفت اين كار. درخصوص اقتدار ملى و آبروى بين‌المللى هم سرعت پيشرفت بايد با همين نسبت ملاحظه شود. اين پيشرفتها به بركت انقلاب است. اما در عين حال اين پيشرفتها همچنان كم است؛ بايد اين پيشرفتها افزايش پيدا كند.
اگر ملت ايران همين سرعت و شتاب پيشرفت را ــ چه در زمينه‌ى علمى، چه در زمينه‌ى سياسى، چه در زمينه‌ى اجتماعى، چه در زمينه‌ى فرهنگى و معرفتى ــ حفظ كند، بلاشك زمان زيادى طول نخواهد كشيد كه در جايگاه شايسته‌ى خود قرار خواهد گرفت؛ آن چيزى كه شايسته‌ى ملت ايران است. بخش زيادى از اين مسئله با آموزش و پرورش ارتباط دارد، بخش مهمى از آن به مديران كشور در زمينه‌هاى اجرائى ارتباط پيدا ميكند؛ اينها است كه مسائل كشور را حساس ميكند در نظر هر انسان بصير و بيننده‌اى؛ اينها است كه حماسه لازم دارد. بدون حماسه، اين جهشها به وجود نمى‌آيد. آن وقتى كه حماسه باشد، شور و نشاط باشد، جهش قابل تصور است؛ ميتوان فرض كرد كه جهش انجام بگيرد. ما در دوران دفاع مقدس اين را امتحان كرديم؛ در هر جائى هم كه مردم مشاركت داده شدند، اين را امتحان كرديم. ان‌شاءالله در زمينه‌ى حماسه‌ى سياسى و حماسه‌ى اقتصادى هم بايد اين را ملت ايران به چشم ببيند؛ و بخش زيادى از اين، به عهده‌ى شما معلمين عزيز است.
اميدواريم خداوند متعال به شماها توفيق بدهد؛ روح مطهر شهداى عزيزمان و امام بزرگوار را از همه‌ى شما و ما راضى كند؛ ما را در زمينه‌ى وظائف مهمى كه در مسائل گوناگون كشور داريم، ان‌شاءالله به راه راست هدايت كند و دستگيرى فرمايد.
والسّلام عليكم و رحمة‌الله و بركاته
 

منبع : سایت مقام معظم رهبری

 

تعداد بازدید از این مطلب: 181
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدرضا
تاریخ : چهار شنبه 10 مهر 1392
نظرات

تهران، سالن اجلاس سران
بسم‌‌الله‌‌الرّحمن‌‌الرّحيم‌‌ و الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا محمّد المصطفى و ءاله الأطيبين‌‌ و صحبه المنتجبين و من تبعهم باحسان الى يوم الدّين‌‌. به شما ميهمانان عزيز خوشامد ميگويم و از خداوند عزيز و رحيم ميخواهم كه به اين تلاش جمعى بركت دهد و آن را گام مؤثرى در جهت بهروزى مسلمانان سازد. «انّه سميع مجيب«. موضوع «بيدارى اسلامى» كه شما در اين اجلاس به آن خواهيد پرداخت، امروزه در صدر فهرست مسائل جهان اسلام و امت اسلامى است؛ پديده‌‌ى شگرفى است كه اگر باذن الله سالم بماند و ادامه يابد، قادر خواهد بود سربرآوردنِ تمدن‌‌اسلامى را در چشم‌‌اندازى نه چندان دوردست، براى امت اسلامى و آنگاه براى جهان بشريت رقم زند. آنچه امروز در برابر چشم ما است و هيچ انسان مطّلع و هوشمندى نميتواند آن را انكار كند، آن است كه اكنون اسلام از حاشيه‌‌ى معادلات اجتماعى و سياسى جهان خارج شده و در مركز عناصر تعيين‌‌كننده‌‌ى حوادث عالم، جايگاهى برجسته و نمايان يافته است و نگاه تازه‌‌اى را در عرصه‌‌ى زندگى و سياست و حكومت و تحولات اجتماعى عرضه ميكند؛ و اين در دنياى كنونى كه پس از شكست كمونيزم و ليبراليزم، دچار خلأ عميق فكرى و نظرى است، پديده‌‌اى مهم و پرمعنى به شمار ميرود. اين نخستين اثرى است كه حوادث سياسى و انقلابى در شمال آفريقا و منطقه‌‌ى عربى، در مقياس جهانى بر جاى گذاشته است، و خود مبشّر حقايق بزرگترى است كه در آينده اتفاق خواهد افتاد. بيدارى اسلامى كه سخنگويان جبهه‌‌ى استكبار و ارتجاع حتّى از به زبان آوردن نام آن نيز پرهيز ميكنند و ميترسند، حقيقتى است كه اكنون تقريباً در سراسر دنياى اسلام ميتوان نشانه‌‌هاى آن را ديد. بارزترين نشانه‌‌ى آن، اشتياق افكار عمومى و بويژه در قشرهاى جوان، به احياء مجد و عظمت اسلام و آگاه شدن آنان از ماهيت نظام سلطه‌‌ى بين‌‌المللى و آشكار شدن چهره‌‌ى وقيح و ستمگر و مستكبر دولتها و كانونهائى است كه بيش از دويست سال شرق اسلامى و غيراسلامى را در زير پنجه‌‌هاى خونين خود فشرده و با نقاب تمدن و فرهنگ، هستى ملتها را دستخوش قدرت‌‌طلبىِ بيرحمانه و تجاوزگرانه‌‌ى خود كرده‌‌اند. ابعاد اين بيدارى مبارك بسى گسترده و داراى امتدادى رمزگونه است؛ ولى آنچه از دستاوردهاى نقد آن در چند كشور شمال آفريقا ديده شد، ميتواند دلها را به نتائج بزرگ و شگرف آينده به اطمينان برساند. همواره تحقق معجزگون وعده‌‌هاى الهى، نشانه‌‌ى اميدبخشى است كه تحقق وعده‌‌هاى بزرگتر را نويد ميدهد. حكايت قرآن از دو وعده‌‌اى كه خداوند به مادر موسى  داد، نمونه‌‌اى از اين تاكتيك ربوبى است. در آن هنگامه‌‌ى دشوار كه فرمان به آب افكندن صندوق حامل نوزاد داده شد، خطاب الهى وعده فرمود كه: «انّا رادّوه اليك و جاعلوه من المرسلين».(1) تحقق وعده‌‌ى اول كه وعده‌‌ى كوچكتر و مايه‌‌ى دلخوشى مادر بود، نشانه‌‌ى تحقق وعده‌‌ى رسالت شد، كه بسى بزرگتر و البته مستلزم رنج و مجاهدت و صبر بلندمدت بود: «فرددناه الى امّه كى تقرّ عينها و لا تحزن و لتعلم انّ وعد الله حقّ».(2) اين وعده‌‌ى حق، همان رسالت بزرگ است كه پس از چند سال تحقق يافت و مسير تاريخ را تغيير داد. نمونه‌‌ى ديگر، يادآورى قدرت فائقه‌‌ى الهى در سركوب مهاجمان به بيت شريف است، كه خداوند به وسيله‌‌ى پيامبر اعظم، براى تشويق مخاطبان، به امتثال امرِ: «فليعبدوا ربّ هذا البيت»(3) به كار ميبَرد و ميفرمايد: «أ لم يجعل كيدهم فى تضليل».(4) يا براى تقويت روحى پيامبر محبوبش و باور وعده‌‌ى : «ما ودّعك ربّك و ما قلى»،(5) از يادآورى نعمت معجزگون : «أ لم يجدك يتيما فأوى. و وجدك ضالّا فهدى» بهره ميگيرد. و چنين نمونه‌‌هائى در قرآن بسيار است. آن روز كه اسلام در ايران پيروز شد و توانست دژ آمريكا و صهيونيزم را در يكى از حساسترين كشورهاى اين منطقه‌‌ى بسيار حساس فتح كند، اهل عبرت و حكمت دانستند كه اگر صبر و بصيرت را به كار گيرند، فتوحات ديگر پى‌‌درپى فرا خواهد رسيد؛ و فرا رسيد. واقعيتهاى درخشان در جمهورى اسلامى كه دشمنان ما بدان اعتراف ميكنند، همه در سايه‌‌ى اعتماد به وعده‌‌ى الهى و صبر و مقاومت و استمداد از خداوند به دست آمده است. مردم ما همواره در برابر وسوسه‌‌ى ضعفائى كه در مقاطع اضطراب‌‌انگيز، نداى: «انّا لمدركون»(6) سر ميدادند، نهيب زده‌‌اند كه : «كلاّ انّ معى ربّى سيهدين».(7) امروز اين تجربه‌‌اى گرانبهاء در دسترس ملتهائى است كه در برابر استكبار و استبداد قد علم كرده و توانسته‌‌اند حكومتهاى فاسد و گوش‌‌به‌‌فرمان و وابسته به آمريكا را سرنگون ساخته يا متزلزل كنند. ايستادگى و صبر و بصر و اعتماد به وعده‌‌ى: «و لينصرنّ الله من ينصره انّ الله لقوىّ عزيز»(8) خواهد توانست اين مسير افتخار را تا رسيدن به قله‌‌ى تمدن اسلامى، در برابر امت اسلامى هموار كند. اكنون در اين جلسه‌‌ى مهم كه جمعى از علماى امت از كشورها و مذاهب گوناگون اسلامى در آن حضور يافته‌‌اند، شايسته ميدانم به بيان چند نكته‌‌ى لازم در مسائل بيدارى اسلامى بپردازم: اولين مطلب آن است كه نخستين امواج بيدارى در كشورهاى اين منطقه كه همزمان با آغاز ورود پيشقراولهاى استعمار آغاز شد، غالباً به وسيله‌‌ى علماى دين و مصلحان دينى پديد آمد. نام رهبران و شخصيتهاى برجسته چون سيدجمال‌‌الدين و محمد عبده و ميرزاى شيرازى و آخوند خراسانى و محمود الحسن و محمدعلى و شيخ فضل‌‌الله و حاج آقا نورالله و ابوالاعلى مودودى و دهها روحانى معروف بزرگ و مجاهد و متنفذ از كشورهاى ايران و مصر و هند و عراق در صفحات تاريخ براى هميشه ثبت و ضبط است. در دوران معاصر هم نام درخشان «امام خمينى» عظيم چون ستاره‌‌ى پرفروغى بر تارك انقلاب اسلامى ايران ميدرخشد. در اين ميان، صدها عالم معروف و هزاران عالم غيرمعروف نيز، امروز و ديروز، نقش‌‌آفرين حوادث اصلاحىِ بزرگ و كوچك در كشورهاى گوناگون بوده‌‌اند. فهرست مصلحان دينى از قشرهاى غيرروحانى همچون حسن‌‌البناء و اقبال لاهورى نيز بلند و اعجاب‌‌انگيز است. روحانيان و رجال دين‌‌شناس كمابيش در همه جا مرجع فكرى و سنگ صبور روحى مردم بوده‌‌اند و هرجا كه در هنگامه‌‌ى تحولات بزرگ، در نقش هدايتگر و پيشرو ظاهر شده و در پيشاپيش صفوف مردم در مواجهه با خطرات حركت كرده‌‌اند، پيوند فكرى ميان آنان و مردم افزايش يافته و انگشت اشاره‌‌ى آنان در نشان دادن راه به مردم، اثرگذارتر بوده است. اين به همان اندازه كه براى نهضت بيدارى اسلامى داراى سود و بركت است، براى دشمنان امت و كينه‌‌ورزان با اسلام و مخالفان حاكميت ارزشهاى‌‌اسلامى ، دغدغه‌‌آفرين و نامطلوب است و سعى ميكنند اين مرجعيت فكرى را از پايگاه‌‌هاى دينى سلب كرده و قطبهاى جديدى براى آن بتراشند؛ كه به تجربه دريافته‌‌اند كه با آنان ميتوان بر سر اصول و ارزشهاى ملى  براحتى معامله كرد! چيزى كه در مورد عالمان باتقوا و رجال دينىِ متعهد هرگز اتفاق نخواهد افتاد. اين، وظيفه‌‌ى عالمان دين را سنگين‌‌تر ميكند. آنها بايد با هوشيارى و دقت فراوان، و با شناخت شيوه‌‌ها و ترفندهاى فريبنده‌‌ى دشمن، راه نفوذ را بكلى ببندند و فريب دشمن را ناكام كنند. نشستن بر سفره‌‌ى رنگين متاع دنيا، از بزرگترين آفتها است. آلوده شدن به صله و احسانِ صاحبان زر و زور و نمك‌‌گير شدن در برابر طاغوتهاى شهوت و قدرت، خطرناك‌‌ترين عامل جدائى از مردم و از دست دادن اعتماد و صميميت آنها است. منيّت و قدرت‌‌طلبى كه سست‌‌عنصران را به گرايش به سوى قطبهاى قدرت فرا ميخواند، بستر آلودگى به فساد و انحراف است. اين آيه‌‌ى قرآن  را همواره بايد در گوش داشته باشند كه: «تلك الدّار الأخرة نجعلها للّذين لايريدون علوّا فى الأرض و لا فسادا و العاقبة للمتّقين».(9) امروز در دوران حركتهاى اميدبخش بيدارى اسلامى، گاه صحنه‌‌هائى ديده ميشود كه نمايشگر تلاش عمله‌‌ى آمريكا و صهيونيسم براى تراشيدن مرجعيتهاى فكرىِ نامطمئن از يك سو، و تلاش قارونهاى شهوتران براى كشاندن اهل دين و تقوا بر سر بساط مسموم و آلوده‌‌ى خود، از سوى ديگر است. علماى دين و رجال ديندار و دين‌‌مدار، بايد بشدت مراقب و دقيق باشند. دومين نكته، لزوم ترسيم هدف بلندمدت براى بيدارى اسلامى در كشورهاى مسلمان است؛ نقطه‌‌ى متعالى و والائى كه بيدارى ملتها را بايد سمت و سو دهد و آنان را به آن نقطه برساند. با شناسائى اين نقطه است كه ميتوان نقشه‌‌ى راه را ترسيم كرد و هدفهاى ميانى و نزديك را در آن مشخص نمود. اين هدف نهائى نميتواند چيزى كمتر از «ايجاد تمدن درخشان اسلامى» باشد. امت اسلامى با همه‌‌ى ابعاض خود در قالب ملتها و كشورها، بايد به جايگاه تمدّنىِ مطلوب قرآن دست يابد. شاخصه‌‌ى اصلى و عمومى اين تمدن، بهره‌‌مندى انسانها از همه‌‌ى ظرفيتهاى مادى و معنوى‌‌اى است كه خداوند براى تأمين سعادت و تعالى آنان، در عالم طبيعت و در وجود خود آنان تعبيه كرده است. آرايش ظاهرى اين تمدن را در حكومت مردمى، در قوانين برگرفته از قرآن، در اجتهاد و پاسخگوئى به نيازهاى نوبه‌‌نوى بشر، در پرهيز از تحجر و ارتجاع و نيز بدعت و التقاط، در ايجاد رفاه و ثروت عمومى، در استقرار عدالت، در خلاص شدن از اقتصاد مبتنى بر ويژه‌‌خوارى و ربا و تكاثر، در گسترش اخلاق انسانى، در دفاع از مظلومان عالم، و در تلاش و كار و ابتكار، ميتوان و بايد مشاهده كرد. نگاه اجتهادى و عالمانه به عرصه‌‌هاى گوناگون، از علوم انسانى تا نظام تعليم و تربيت رسمى، و از اقتصاد و بانكدارى تا توليد فنى و فناورى، و از رسانه‌‌هاى مدرن تا هنر و سينما، و تا روابط بين‌‌الملل و غيره و غيره، همه از لوازم اين تمدن‌‌سازى است. تجربه نشان داده است كه اينها همه، كارهاى ممكن و در دسترس توانائيهاى جوامع ما است. نبايد با نگاه شتابزده يا بدبينانه به اين چشم‌‌انداز نگريست. بدبينى به توانائيهاى‌‌خود، كفران نعمت الهى است؛ و غفلت از امداد الهى و كمك سنتهاى آفرينش، فرو لغزيدن به ورطه‌‌ى: «الظّانّين بالله ظنّ السّوء»(10) است. ما ميتوانيم حلقه‌‌ى انحصارات علمى و اقتصادى و سياسىِ قدرتهاى سلطه‌‌گر را بشكنيم و امت اسلامى را پيشروِ احقاق حق اكثريت ملتهاى جهان كه اينك مقهور اقليت مستكبرند، باشيم. تمدن اسلامى ميتواند با شاخصه‌‌هاى ايمان و علم و اخلاق و مجاهدت مداوم، انديشه‌‌ى پيشرفته و اخلاق والا را به امت اسلامى و به همه‌‌ى بشريت هديه دهد و نقطه‌‌ى رهائى از جهان‌‌بينى مادى و ظالمانه و اخلاقِ به لجن كشيده‌‌اى كه اركان تمدن امروزىِ غربند، باشد. مطلب سوم آن است كه در نهضتهاى بيدارى اسلامى بايد تجربه‌‌ى تلخ و دهشتناك تبعيت از غرب در سياست و اخلاق و رفتار و سبك زندگى، مورد توجه دائم باشد. كشورهاى مسلمان در بيش از يك قرن تبعيت از فرهنگ و سياست دولتهاى مستكبر، به آفات مهلكى همچون وابستگى و ذلت سياسى، فلاكت و فقر اقتصادى، سقوط فضيلت و اخلاق، عقب‌‌ماندگى خجلت‌‌آور علمى، دچار شدند؛ و اين در حالى بود كه امت اسلامى از سابقه‌‌اى افتخارانگيز در همه‌‌ى اين عرصه‌‌ها برخوردار بود. اين سخن را نبايد به معنى دشمنى با غرب دانست. ما با هيچ گروهى از انسانها به خاطر تمايز جغرافيائى، دشمنى نداريم. ما از على (عليه‌‌السّلام) آموخته‌‌ايم كه در باره‌‌ى انسانها فرمود : «امّا اخ لك فى الدّين او نظير لك فى الخلق».(11) ادعانامه‌‌ى ما، عليه ظلم و استكبار، و تحكّم و تجاوز، و فساد و انحطاط اخلاقى و عملى است كه از سوى قدرتهاى‌‌استعمارى  و استكبارى بر ملتهاى ما وارد شده است. هم‌‌اكنون نيز تحكّمها و دخالتها و زورگوئيهاى آمريكا و برخى دنباله‌‌روانش در منطقه را در كشورهائى كه نسيم بيدارى در آنها به طوفان قيام و انقلاب بدل شده است، مشاهده ميكنيم. وعده‌‌ها و وعيدهاى آنان نبايد در تصميمها و اقدامهاى نخبگان سياسى و در حركت عظيم مردمى اثر بگذارد. در اينجا نيز بايد از تجربه‌‌ها درس بياموزيم. آنها كه در طول ساليان به وعده‌‌هاى آمريكا دل خوش كرده و ركون به ظالم را مبناى مشى و سياست خود ساختند، نتوانستند گرهى از كار ملت خود بگشايند، يا ستمى را از خود يا ديگران برطرف كنند. آنها با تسليم در برابر آمريكا نتوانستند از ويرانىِ حتّى يك خانه‌‌ى فلسطينى در سرزمينى كه متعلق به فلسطينيان است، جلوگيرى كنند. سياستمداران و نخبگانى‌‌كه فريفته‌‌ى  تطميع يا مرعوب تهديد جبهه‌‌ى استكبار شوند و فرصت بزرگ بيدارى اسلامى را از دست دهند، بايد از اين تهديد الهى بيمناك باشند كه فرمود: «أ لم تر الى الّذين بدّلوا نعمت الله كفرا و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم يصلونها و بئس القرار».(12) نكته‌‌ى چهارم آن است كه امروز يكى از خطرناك‌‌ترين چيزهائى كه نهضت بيدارى اسلامى را تهديد ميكند، اختلاف‌‌افكنى و تبديل اين نهضتها به معارضه‌‌هاى خونين فرقه‌‌اى و مذهبى و قومى و ملّى است. اين توطئه هم‌‌اكنون از سوى سرويسهاى جاسوسى غرب و صهيونيزم، با كمك دلارهاى نفتى و سياستمداران خودفروخته، از شرق آسيا تا شمال آفريقا و بويژه در منطقه‌‌ى‌‌عربى ، با جد و اهتمام دنبال ميشود و پولى كه ميتوانست در خدمت بهروزى خلق خدا باشد، خرج تهديد و تكفير و ترور و بمبگذارى و ريختن خون مسلمانان و برافروختن آتش كينه‌‌هاى درازمدت ميگردد. آنها كه قدرت يكپارچه‌‌ى اسلامى را مانع هدفهاى خبيث خود ميدانند، دامن‌‌زدن به اختلافها در درون امت اسلامى را آسانترين راه براى مقصود شيطانى خود يافته‌‌اند و تفاوتهاى نظرى در فقه و كلام و تاريخ و حديث را - كه طبيعى و اجتناب‌‌ناپذير است - دستاويز تكفير و خونريزى و فتنه و فساد ساخته‌‌اند. نگاه هوشمندانه به صحنه‌‌ى درگيريهاى داخلى، دست دشمن را در پس اين فاجعه‌‌ها بروشنى نشان ميدهد. اين دست غدّار، بى‌‌شك از جهلها و عصبيتها و سطحى‌‌نگرى‌‌ها در ميان جوامع ما بهره‌‌بردارى ميكند و بر روى آتش، بنزين ميريزد. وظيفه‌‌ى مصلحان و نخبگان دينى و سياسى در اين ماجرا بسيار سنگين است. اكنون ليبى به گونه‌‌اى، مصر و تونس به گونه‌‌اى، سوريه به گونه‌‌اى، پاكستان به گونه‌‌اى، و عراق و لبنان به گونه‌‌اى درگير يا در معرض اين شعله‌‌هاى خطرناكند. بايد بشدت مراقب و در پى علاج بود. ساده‌‌انديشى است كه اين همه را به عوامل و انگيزه‌‌هاى عقيدتى و قومى نسبت دهيم. تبليغات غرب و رسانه‌‌هاى منطقه‌‌اىِ وابسته و مزدور، جنگ ويرانگر در سوريه را نزاع شيعه و سنّى وانمود ميكند و حاشيه‌‌ى امنى براى صهيونيستها و دشمنان مقاومت در سوريه و لبنان پديد مى‌‌آورد. اين در حالى است كه دو طرف نزاع در سوريه، نه سنّى و شيعه، بلكه طرفداران مقاومت ضدصهيونيستى و مخالفان آنند. نه دولت سوريه يك دولت شيعى، و نه معارضه‌‌ى سكولار و ضد اسلامِ آن يك گروه سنّى‌‌اند. تنها هنر گردانندگان اين سناريوى فاجعه‌‌آميز آن است كه توانسته‌‌اند از احساسات مذهبىِ ساده‌‌انديشان در اين آتش‌‌افروزى مهلك استفاده كنند. نگاه به صحنه و دست‌‌اندركاران سطوح مختلف آن، ميتواند مسئله را براى هر انسان منصفى روشن كند. اين موج تبليغات در مورد بحرين نيز به گونه‌‌اى ديگر به دروغ و فريب سرگرم است. در بحرين، اكثريتى مظلوم كه سالهاى متمادى است از حق رأى و ديگر حقوق اساسى‌‌يك ملت، محرومند، به مطالبه‌‌ى حق خود برخاسته‌‌اند. آيا چون اين اكثريتِ مظلوم شيعه‌‌اند و حكومت جبارِ سكولار، متظاهر به سنى‌‌گرى است، بايد اين را نزاع شيعه و سنّى دانست؟ استعمارگران اروپائى و آمريكائى و همپياله‌‌هاى آنان در منطقه البته ميخواهند چنين وانمود كنند، ولى آيا  اين حقيقت است؟ اينها است كه علماى دين و مصلحان منصف را به تأمل و دقت و احساس مسئوليت فرا ميخواند و شناختن هدفهاى دشمنان در عمده كردن اختلافات مذهبى و قومى و حزبى را بر همه فرض ميسازد. نكته‌‌ى پنجم آن است كه درستى مسير نهضتهاى بيدارى اسلامى را از جمله بايد در موضعگيرى آنان در قبال مسئله‌‌ى فلسطين جستجو كرد. از 60 سال پيش تاكنون داغى‌‌بزرگتر از غصب كشور فلسطين بر دل امت اسلامى  نهاده نشده است. فاجعه‌‌ى فلسطين از روز اوّل تاكنون، تركيبى از كشتار و ترور و ويرانگرى و غصب و تعرض به مقدسات اسلامى بوده است. وجوب ايستادگى و مبارزه در برابر اين دشمن حربى و غاصب، مورد اتفاق همه‌‌ى مذاهب اسلامى و محلّ اجماع همه‌‌ى جريانات صادق و سالمِ ملّى بوده است. هر جريانى در كشورهاى اسلامى كه اين وظيفه‌‌ى دينى و ملى را به ملاحظه‌‌ى خواست تحكّم‌‌آميز آمريكا يا به بهانه‌‌ى توجيه‌‌هاى غيرمنطقى، به دست فراموشى بسپارد، نبايد انتظار داشته باشد كه به چشم وفادارى به اسلام يا صداقت در ادعاى ميهن‌‌دوستى به او نگريسته شود. اين يك محك است. هر كس شعار آزادى قدس شريف و نجات ملت فلسطين و سرزمين فلسطين را نپذيرد يا به حاشيه ببرد و به جبهه‌‌ى مقاومت پشت كند، متهم است. امت اسلامى بايد در همه جا و همه وقت، اين معيار و شاخصِ نمايان و اساسى را در مدنظر داشته باشد. ميهمانان عزيز! برادران و خواهران! كيد دشمن را هرگز از نظر دور مداريد. غفلت ما براى دشمنان ما فرصت‌‌آفرين است. درس على(عليه‌‌السّلام) به ما اين است كه: «من نام لم ينم عنه».(13) تجربه‌‌ى ما در جمهورى اسلامى در اين زمينه نيز عبرت‌‌آموز است. با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، دولتهاى مستكبر غربى و آمريكا كه مدتهاى مديد پيش از آن، طاغوتهاى ايرانى را در مشت خود گرفته و سرنوشت سياسى و اقتصادى و فرهنگى كشورمان را رقم ميزدند و نيروى پرقدرت ايمان اسلامى در درون جامعه را دست‌‌كم گرفته و از توان بسيج و هدايت اسلام و قرآن بى‌‌خبر مانده بودند، ناگهان به غفلت خود پى بردند و دستگاههاى‌‌حاكميتى  و سرويسهاى اطلاعاتى و اتاقهاى فرمان آنان به كار افتادند تا شكست فاحش خود را جبران كنند. انواع توطئه‌‌ها و ترفندها را در اين سى‌‌وچند سال از آنان ديده‌‌ايم. چيزى كه مكر آنان را نقش بر آب كرده است، در اصل دو عامل اساسى است: ايستادگى بر سر اصول اسلامى، و حضور مردم در صحنه. اين دو عامل در همه جا كليد فتح و فرج است. عامل اوّل به وسيله‌‌ى ايمان صادقانه به وعده‌‌ى الهى، و عامل دوم به بركت تلاش مخلصانه و تبيين صادقانه تضمين ميشود. ملتى كه صدق و صميميت پيشوايان را باور كند، صحنه را از حضور پر بركت خود رونق ميبخشد؛ و هر جا كه ملت با عزم راسخ در صحنه بماند، هيچ قدرتى توان شكست دادن آن را نخواهد داشت. اين تجربه‌‌ى موفقى براى همه‌‌ى ملتهائى است كه با حضور خود بيدارى اسلامى را رقم زدند. از خداوند متعال هدايت و دستگيرى و كمك و رحمتش را براى شما و همه‌‌ى ملتهاى مسلمان مسئلت ميكنم. والسّلام عليكم و رحمةالله‌‌ و بركاته

منبع : سایت مقام معظم رهبری

تعداد بازدید از این مطلب: 197
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدرضا
تاریخ : سه شنبه 9 مهر 1392
نظرات

بيانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالى‌

در مصلی امام خمینی بجنورد
بسماللّهالرّحمنالرّحيمو الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللّه فى الأرضين. جلسه، يك جلسهى كاملاً جوان، با همهى ويژگىهاى مثبت جوانى است. اميد هم به شما جوانهاست؛ هم براى امروز، و هم بيشتر براى آينده. مطالبى كه اين جوانان عزيز در اينجا بيان كردند، با دقت آنها را گوش كردم. قضاوت من در مورد اين بيانات اين است كه بسيار خوب بود. اين، همان نظر قبلى بنده را در مورد تعالى سطح فكر و انديشه در اين استان تأييد ميكند. در اين چند روز، هر جا كسانى از اين استان - از جوانان، از خانوادههاى شهدا، از معلمان و اساتيد - در اينجا بياناتى كردند، لحظه لحظهى گفتههاى آنها براى بنده شادىآفرين و خرسند كننده بود. اين نشاندهندهى اين است كه بحمداللّه شهر بجنورد و استان خراسان شمالى از سطح راقىِ فكر و فرهنگ برخوردار است؛ اين را بايد حفظ كنيد، و بايد اين تعالى را روزبهروز افزايش دهيد؛ و البته ما هم - هم بنده، هم ديگر مسئولين - وظيفه داريم كه از اين نعمت بزرگ خداداد، به شكل درستى به نفع انقلاب و به نفع نظام استفاده كنيم؛ كه اميدوارم اين توفيق نصيب ما شود. بحثى كه امروز ميخواهم براى شما جوانهاى عزيز عرض كنم، در توضيح و تبيين مسئلهاى است كه روز اول مطرح كردم: مسئلهى پيشرفت. موضوع بسيار مهمى است كه بايد مطرح كنيم. البته با طرح اين موضوعات، خودمان را قانع نميكنيم كه قضيه تمام شد؛ اين يك شروع است. عرض كرديم كه آن مفهومى كه ميتواند اهداف نظام اسلامى را تا حدود زيادى در خود جمع كند و به ما نشان دهد، مفهوم پيشرفت است. توضيحى هم بعداً عرض كرديم كه پيشرفت، تداعىكنندهى حركت است، راه است. چطور ما ميگوئيم پيشرفت هدف است؟ عرض كرديم علت اين است كه پيشرفت هرگز متوقف نخواهد شد. بله، پيشرفت، حركت است، راه است، صيرورت است؛ اما متوقفشدنى نيست و همين طور ادامه دارد؛ چون انسان ادامه دارد، چون استعدادهاى بشرى حد يقف ندارد. گفتيم پيشرفت داراى ابعادى است؛ و پيشرفت در مفهوم اسلامى، با پيشرفت يك بُعدى يا دو بُعدى در فرهنگ غربى متفاوت است؛ چند بُعدى است. يكى از ابعاد پيشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبك زندگى كردن، رفتار اجتماعى، شيوهى زيستن - اينها عبارةٌ اخراى يكديگر است - اين يك بُعد مهم است؛ اين موضوع را ميخواهيم امروز يك قدرى بحث كنيم. ما اگر از منظر معنويت نگاه كنيم - كه هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - بايد به سبك زندگى اهميت دهيم؛ اگر به معنويت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشيم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنيت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبك زندگى مهم است. بنابراين مسئله، مسئلهى اساسى و مهمى است. بحث كنيم دربارهى اينكه در زمينهى سبك زندگى چه بايد گفت، چه ميتوان گفت. عرض كرديم؛ اين سرآغاز و سرفصل يك بحث است. ما اگر پيشرفت همهجانبه را به معناى تمدنسازى نوين اسلامى بگيريم - بالاخره يك مصداق عينى و خارجى براى پيشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اينجور بگوئيم كه هدف ملت ايران و هدف انقلاب اسلامى، ايجاد يك تمدن نوين اسلامى است؛ اين محاسبهى درستى است - اين تمدن نوين دو بخش دارد: يك بخش، بخش ابزارى است؛ يك بخش ديگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش بايد رسيد. آن بخش ابزارى چيست؟ بخش ابزارى عبارت است از همين ارزشهائى كه ما امروز به عنوان پيشرفت كشور مطرح ميكنيم: علم، اختراع، صنعت، سياست، اقتصاد، اقتدار سياسى و نظامى، اعتبار بينالمللى، تبليغ و ابزارهاى تبليغ؛ اينها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسيله است. البته ما در اين بخش در كشور پيشرفت خوبى داشتهايم. كارهاى زياد و خوبى شده است؛ هم در زمينهى سياست، هم در زمينهى مسائل علمى، هم در زمينهى مسائل اجتماعى، هم در زمينهى اختراعات - كه شما حالا اينجا نمونهاش را ملاحظه كرديد و اين جوان عزيز براى ما شرح دادند - و از اين قبيل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر كشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، علىرغم فشارها و تهديدها و تحريمها و اين چيزها، پيشرفت كشور خوب بوده است. اما بخش حقيقى، آن چيزهائى است كه متن زندگى ما را تشكيل ميدهد؛ كه همان سبك زندگى است كه عرض كرديم. اين، بخش حقيقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئلهى خانواده، سبك ازدواج، نوع مسكن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراك، نوع آشپزى، تفريحات، مسئلهى خط، مسئلهى زبان، مسئلهى كسب و كار، رفتار ما در محل كار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعاليت سياسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهاى كه در اختيار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئيس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پليس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بيگانه؛ اينها آن بخشهاى اصلى تمدن است، كه متن زندگى انسان است. تمدن نوين اسلامى - آن چيزى كه ما ميخواهيم عرضه كنيم - در بخش اصلى، از اين چيزها تشكيل ميشود؛ اينها متن زندگى است؛ اين همان چيزى است كه در اصطلاح اسلامى به آن ميگويند: عقل معاش. عقل معاش، فقط به معناى پول در آوردن و پول خرج كردن نيست، كه چگونه پول در بياوريم، چگونه پول خرج كنيم؛ نه، همهى اين عرصهى وسيعى كه گفته شد، جزو عقل معاش است. در كتب حديثىِ اصيل و مهم ما ابوابى وجود دارد به نام «كتابالعشرة»؛ آن كتابالعشرة دربارهى همين چيزهاست. در خود قرآن كريم آيات فراوانى وجود دارد كه ناظر به اين چيزهاست. خب، ميشود اين بخش را به منزلهى بخش نرمافزارى تمدن به حساب آورد؛ و آن بخش اول را، بخشهاى سختافزارى به حساب آورد. اگر ما در اين بخشى كه متن زندگى است، پيشرفت نكنيم، همهى پيشرفتهائى كه در بخش اول كرديم، نميتواند ما را رستگار كند؛ نميتواند به ما امنيت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان كه مىبينيد در دنياى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، نااميدى هست، از درون به هم ريختن هست، عدم امنيت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بىهدفى و پوچى هست؛ با اينكه ثروت هست، بمب اتم هست، پيشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضيه اين است كه ما بتوانيم متن زندگى را، اين بخش اصلى تمدن را اصلاح كنيم. البته در انقلاب، در اين بخش، پيشرفت ما چشمگير نيست؛ در اين زمينه، ما مثل بخش اول حركت نكرديم، پيشرفت نكرديم. خب، بايد آسيبشناسى كنيم؛ چرا ما در اين بخش پيشرفت نكرديم؟ بعد از آنكه علتها را پيدا كرديم، آن وقت بپردازيم به اين كه چگونه ميتوانيم اينها را علاج كنيم. اينها به عهدهى كيست؟ به عهدهى نخبگان - نخبگان فكرى، نخبگان سياسى - به عهدهى شما، به عهدهى جوانها. اگر در محيط اجتماعى ما گفتمانى به وجود بيايد كه ناظر به رفع آسيبها در اين زمينه باشد، ميتوان مطمئن بود با نشاطى كه نظام جمهورى اسلامى و ملت ايران دارند، با استعدادى كه وجود دارد، ما در اين بخش پيشرفتهاى خوبى خواهيم كرد؛ آن وقت درخشندگى ملت ايران در دنيا و گسترش انديشهى اسلامىِ ملت ايران و انقلاب اسلامى ايران در دنيا آسانتر خواهد شد. بايد آسيبشناسى كنيد و بعد علاج كنيد. نخبگان موظفند، حوزه موظف است، دانشگاه موظف است، رسانهها موظفند، تريبوندارها موظفند؛ مديران بسيارى از دستگاهها، بخصوص دستگاههائى كه با فرهنگ و تربيت و تعليم سروكار دارند، موظفند؛ كسانى كه براى دانشگاهها يا براى مدارس برنامهريزى آموزشى ميكنند، در اين زمينه موظفند؛ كسانى كه سرفصلهاى آموزشى را براى كتابهاى درسى تعيين ميكنند، موظفند. اينها همه يك وظيفهاى است بر دوش همه. بايد ما همگى به خودمان نهيب بزنيم. در اين زمينه بايد كار كنيم، حركت كنيم. بنابراين بايد آسيبشناسى كنيم؛ يعنى توجه به آسيبهائى كه در اين زمينه وجود دارد و جستجو از علل اين آسيبها. البته ما اينجا نميخواهيم مسئله را تمامشده فرض كنيم؛ فهرستى مطرح ميكنيم: چرا فرهنگ كار جمعى در جامعهى ما ضعيف است؟ اين يك آسيب است. با اينكه كار جمعى را غربىها به اسم خودشان ثبت كردهاند، اما اسلام خيلى قبل از اينها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»،(1) يا: «و اعتصموا بحبل اللّه جميعا».(2) يعنى حتّى اعتصام به حبلاللّه هم بايد دستهجمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا».(3) چرا در برخى از بخشهاى كشورمان طلاق زياد است؟ چرا در برخى از بخشهاى كشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زياد است؟ چرا در روابط همسايگىمان رعايتهاى لازم را نميكنيم؟ چرا صلهى رحم در بين ما ضعيف است؟ چرا در زمينهى فرهنگ رانندگى در خيابان، ما مردمان منضبطى به طور كامل نيستيم؟ اين آسيب است. رفتوآمد در خيابان، يكى از مسائل ماست؛ مسئلهى كوچكى هم نيست، مسئلهى اساسى است. آپارتماننشينى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد كه بايد آنها را رعايت كرد؟ چقدر آن الزامات را رعايت ميكنيم؟ الگوى تفريح سالم چيست؟ نوع معمارى در جامعهى ما چگونه است؟ ببينيد چقدر اين مسائل متنوع و فراگيرِ همهى بخشهاى زندگى، داخل در اين مقولهى سبك زندگى است؛ در اين بخش اصلى و حقيقى و واقعى تمدن، كه رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى كنونى ما متناسب با نيازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئلهى آرايش در بين مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفيد است؟ آيا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همديگر به طور كامل راست ميگوئيم؟ در بين ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر يكديگر حرف ميزنيم؟ بعضىها با داشتن توان كار، از كار ميگريزند؛ علت كارگريزى چيست؟ در محيط اجتماعى، برخىها پرخاشگرىهاى بىمورد ميكنند؛ علت پرخاشگرى و بىصبرى و نابردبارى در ميان بعضى از ماها چيست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات ميكنيم؟ در رسانهها چقدر مراعات ميشود؟ در اينترنت چقدر مراعات ميشود؟ چقدر به قانون احترام ميكنيم؟ علت قانونگريزى - كه يك بيمارى خطرناكى است - در برخى از مردم چيست؟ وجدان كارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ محكمكارى در توليد چقدر وجود دارد؟ توليد كيفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ايدههاى خوب، در حد رؤيا و حرف باقى ميماند؟ كه ديديد اشاره كردند. چرا به ما ميگويند كه ساعات مفيد كار در دستگاههاى ادارى ما كم است؟ هشت ساعت كار بايد به قدر هشت ساعت فايده داشته باشد؛ چرا به قدر يك ساعت يا نيم ساعت يا دو ساعت؟ مشكل كجاست؟ چرا در بين بسيارى از مردم ما مصرفگرائى رواج دارد؟ آيا مصرفگرائى افتخار است؟ مصرفگرائى يعنى اينكه ما هرچه گير مىآوريم، صرف امورى كنيم كه جزو ضروريات زندگى ما نيست. چه كنيم كه ريشهى ربا در جامعه قطع شود؟ چه كنيم كه حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعايت شود؟ چه كنيم كه طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان كه در غرب رائج است، در بين ما رواج پيدا نكند؟ چه كنيم كه زن در جامعهى ما، هم كرامتش حفظ شود و عزت خانوادگىاش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعىاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگىاش محفوظ بماند؟ چه كنيم كه زن مجبور نباشد بين اين چند تا، يكىاش را انتخاب كند؟ اينها جزو مسائل اساسى ماست. حد زاد و ولد در جامعهى ما چيست؟ من اشاره كردم؛ يك تصميمِ زماندار و نياز به زمان و مقطعى را انتخاب كرديم، گرفتيم، بعد زمانش يادمان رفت! مثلاً فرض كنيد به شما بگويند آقا اين شير آب را يك ساعت باز كنيد. بعد شما شير را باز كنى و بروى! ماها رفتيم، غافل شديم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش ميدهند كه آقا جامعهى ما در آيندهى نه چندان دورى، جامعهى پير خواهد شد؛ اين چهرهى جوانى كه امروز جامعهى ايرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانههاى مجردى وجود دارد؟ اين بيمارى غربى چگونه در جامعهى ما نفوذ كرده است؟ تجملگرائى چيست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه كار كنيم كه از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اينها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبك زندگى است، و دهها مسئله از اين قبيل وجود دارد؛ كه بعضى از اينهائى كه من گفتم، مهمتر است. اين يك فهرستى است از آن چيزهائى كه متن تمدن را تشكيل ميدهد. قضاوت دربارهى يك تمدن، مبتنى بر اينهاست. نميشود يك تمدن را به صرف اينكه ماشين دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت كرد و تحسين كرد؛ در حالى كه در داخل آن، اين مشكلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته. اصل اينهاست؛ آنها ابزارى است براى اينكه اين بخش تأمين شود، تا مردم احساس آسايش كنند، با اميد زندگى كنند، با امنيت زندگى كنند، پيش بروند، حركت كنند، تعالى انسانىِ مطلوب پيدا كنند. يك مقولهاى در اينجا مطرح ميشود و سر بر مىآورد، به عنوان مقولهى فرهنگ زندگى. بايد ما به دنبال اين باشيم كه فرهنگ زندگى را تبيين كنيم، تدوين كنيم و به شكل مطلوب اسلام تحقق ببخشيم. البته اسلام بُنمايههاى يك چنين فرهنگى را براى ما معين كرده است. بُنمايههاى اين فرهنگ عبارت است از خردورزى، اخلاق، حقوق؛ اينها را اسلام در اختيار ما قرار داده است. اگر ما به اين مقولات به طور جدى نپردازيم، پيشرفت اسلامى تحقق پيدا نخواهد كرد و تمدن نوين اسلامى شكل نخواهد گرفت. هرچه ما در صنعت پيش برويم، هرچه اختراعات و اكتشافات زياد شود، اگر اين بخش را ما درست نكنيم، پيشرفت اسلامى به معناى حقيقى كلمه نكردهايم. بايد دنبال اين بخش، زياد كار كنيم؛ زياد تلاش كنيم. دو سه نكته پيرامون ايجاد اين وضعيت و الزاماتى كه دنبال اين فرهنگ رفتن براى ما ايجاد ميكند، وجود دارد، كه بايد به اينها توجه كنيم. نكتهى اول اين است كه رفتار اجتماعى و سبك زندگى، تابع تفسير ما از زندگى است: هدف زندگى چيست؟ هر هدفى كه ما براى زندگى معين كنيم، براى خودمان ترسيم كنيم، به طور طبيعى، متناسب با خود، يك سبك زندگى به ما پيشنهاد ميشود. يك نقطهى اصلى وجود دارد و آن، ايمان است. يك هدفى را بايد ترسيم كنيم - هدف زندگى را - به آن ايمان پيدا كنيم. بدون ايمان، پيشرفت در اين بخشها امكانپذير نيست؛ كارِ درست انجام نميگيرد. حالا آن چيزى كه به آن ايمان داريم، ميتواند ليبراليسم باشد، ميتواند كاپيتاليسم باشد، ميتواند كمونيسم باشد، ميتواند فاشيسم باشد، ميتواند هم توحيد ناب باشد؛ بالاخره به يك چيزى بايد ايمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال اين ايمان و اعتقاد پيش رفت. مسئلهى ايمان، مهم است. ايمان به يك اصل، ايمان به يك لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ يك چنين ايمانى بايد وجود داشته باشد. بر اساس اين ايمان، سبك زندگى انتخاب خواهد شد. در اينجا يك مغالطهاى وجود دارد، كه من براى شما جوانها عرض بكنم: چند تا فيلسوفنماى غربى عنوان «ايدئولوژىزدائى» را مطرح كردند. مىبينيد گاهى در بعضى از اين مقالات روشنفكرى، عنوان «ايدئولوژىزدائى» مطرح ميشود: آقا جامعه را با ايدئولوژى نميشود اداره كرد. چند تا فيلسوف يا فيلسوفنماى غربى اين را گفتهاند؛ يك عدهاى هم اينجا طوطىوار، بدون اينكه عمق اين حرف را درك كنند، بدون اينكه ابعاد اين حرف را بفهمند چيست، همان را تكرار كردند، باز هم تكرار ميكنند. هيچ ملتى كه داعيهى تمدنسازى دارد، بدون ايدئولوژى نميتواند حركت كند و تا امروز حركت نكرده است. هيچ ملتى بدون دارا بودن يك فكر و يك ايدئولوژى و يك مكتب نميتواند تمدنسازى كند. همينهائى كه امروز شما ملاحظه ميكنيد در دنيا تمدن مادى را به وجود آوردهاند، اينها با ايدئولوژى وارد شدند؛ صريح هم گفتند؛ گفتند ما كمونيستيم، گفتند ما كاپيتاليستيم، گفتند ما به اقتصاد سرمايهدارى اعتقاد داريم؛ مطرح كردند، به آن اعتقاد ورزيدند، دنبالش كار كردند؛ البته زحماتى هم متحمل شدند، هزينهاى هم بر دوش آنها گذاشته شد. بدون داشتن يك مكتب، بدون داشتن يك فكر و يك ايمان، و بدون تلاش براى آن و پرداختن هزينههاى آن، تمدنسازى امكان ندارد. البته بعضى از كشورها مقلدند؛ از غرب، از سازندگان تمدن مادى يك چيزى را گرفتهاند، زندگى خودشان را بر اساس آن شكل دادهاند. بله، اينها ممكن است به يك پيشرفتهائى هم برسند، به يك پيشرفتهاى صورى و سطحى هم ميرسند، اما مقلدند؛ اينها تمدنساز نيستند، اينها بىريشه و آسيبپذيرند؛ اگر چنانچه يك طوفانى به وجود بيايد، اينها از بين خواهند رفت؛ چون ريشهدار نيستند. علاوه بر اينكه كار آنها تقليد است و تقليد پدرشان را در مىآورد، برخى از منافع تمدن مادى غرب گيرشان مىآيد و بسيارىاش گيرشان نمىآيد، اما همهى زيانهاى آنها گيرشان مىآيد. من نميخواهم از كشورها اسم بياورم. بعضى از كشورها هستند كه رشد اقتصادى آنها به عنوان يك الگو، در گفتار و نوشتار برخى از روشنفكران ما مطرح ميشود. بله، ممكن است آنها به يك صنعتى هم دست پيدا كرده باشند، پيشرفتى هم در زمينهى مادى يا در زمينهى علم و صنعت كرده باشند، اما اولاً مقلدند؛ ذلت تقليد و فرودستى تقليد، روى پيشانى آنها حك شده؛ علاوهى بر اين، همهى آسيبهاى تمدن كنونى مادى غرب را آنها دارند، ولى اكثر منافعش را ندارند. امروز اين تمدن مادى غرب دارد نشان ميدهد مشكلاتى را كه براى بشريت و براى پيروان خودش به وجود آورده. پس بدون مكتب و بدون ايدئولوژى نميتوان يك تمدن را به وجود آورد؛ احتياج به ايمان است. اين تمدن داراى علم خواهد بود، داراى صنعت هم خواهد بود، داراى پيشرفت هم خواهد بود؛ و اين مكتب، هدايت كننده و اداره كنندهى همهى اينها خواهد شد. آن كه مكتب توحيد را مبناى كار خودش قرار ميدهد، آن جامعهاى كه به دنبال توحيد حركت ميكند، همهى اين خيراتى را كه متوقف بر تمدنسازى است، به دست خواهد آورد؛ يك تمدن بزرگ و عميق و ريشهدار خواهد ساخت و فكر و فرهنگِ خودش را در دنيا گسترش خواهد داد. بنابراين، اين مطلب اول، كه احتياج به ايمان است. كشاندن جامعه به بىايمانى، يكى از همان توطئههائى است كه دشمنان تمدنسازى اسلامى دنبال آن بودهاند و الان هم با شدت اين را دارند دنبال ميكنند. امروز در محيطهاى روشنفكرى، كسانى هستند با شكلهاى گوناگون، با قد و قوارههاى گوناگون، اينها ما را از شعارهاى مكتبى برحذر ميدارند؛ دوران اوج شعارهاى مكتبى را كه دههى 60 است، زير سؤال ميبرند؛ امروز هم از تكرار شعارهاى مكتبى و شعارهاى انقلابى و اسلامى، خودشان واهمه دارند و ميخواهند در دل ديگران واهمه بيندازند؛ ميگويند آقا، هزينه دارد، دردسر دارد، تحريم دارد، تهديد دارد. نگاه خوشبينانه اين است كه بگوئيم اينها تاريخ نخواندهاند - البته نگاههاى بدبينانه هم وجود دارد - اينها اگر تاريخ خوانده بودند و اطلاع داشتند از سرگذشت و منشأ و مبدأ تمدنهائى كه وجود دارد و همين تمدن مادى غرب كه امروز ميخواهد دنيا را فتح تصرف كند و اين حرف را نميزدند. بايد بگوئيم اينها بىاطلاعند، تاريخ نخواندهاند. جامعهى بدون آرمان، بدون مكتب، بدون ايمان، ممكن است به ثروت برسد، به قدرت برسد، اما آن وقتى هم كه به ثروت و قدرت برسد، تازه ميشود يك حيوان سير و قدرتمند - و ارزش انسان گرسنه از حيوان سير بيشتر است - اسلام اين را نميخواهد. اسلام طرفدار انسانى است كه هم برخوردار باشد، هم قدرتمند باشد، و هم شاكر و بندهى خدا باشد؛ جبههى عبوديت بر خاك بسايد. انسان بودن، قدرتمند بودن و بندهى خدا و عبد خدا بودن؛ اين آن چيزى است كه اسلام ميخواهد؛ ميخواهد انسان بسازد، الگوى انسانسازى است. پس در درجهى اول، نياز تمدنسازىِ اسلامىِ نوين به ايمان است. اين ايمان را ما معتقدين به اسلام، پيدا كردهايم. ايمان ما، ايمان به اسلام است. در اخلاقيات اسلام، در آداب زندگى اسلامى، همهى آنچه را كه مورد نياز ماست، ميتوانيم پيدا كنيم؛ بايد اينها را محور بحث و تحقيقِ خودمان قرار دهيم. ما در فقه اسلامى و حقوق اسلامى زياد كار كردهايم؛ بايد در اخلاق اسلامى و عقل عملى اسلامى هم يك كار پرحجم و باكيفيتى انجام دهيم - حوزهها مسئوليت دارند، دانشوران مسئوليت دارند، محققان و پژوهشگران مسئوليت دارند، دانشگاه مسئوليت دارد - آن را مبناى برنامهريزىمان قرار دهيم، آن را در آموزشهاى خودمان وارد كنيم؛ اين چيزى است كه امروز ما به آن احتياج داريم و بايد دنبال كنيم. اين مطلب اول و نكتهى اول در باب تمدنسازى نوين اسلامى و به دست آوردن و رسيدن به اين بخش اساسى از تمدن است، كه سلوك عملى است. هيچكدام از اين چيزهائى كه من فهرست كردم و گفتم، شما نميتوانيد پيدا كنيد كه يا به صورت خاص، يا تحت يك عنوان عام، در اسلام به آن پرداخته نشده باشد. انواع سلوك با افرادى كه انسان با آنها ارتباط دارد، انواع رفتارهاى ما، انواع چيزهائى كه در زندگى اجتماعى براى انسان وجود دارد، اينها در اسلام هست؛ در مورد سفر كردن هست، در مورد رفتوآمد هست، در مورد سوار شدن و پياده شدن هست، در مورد پدر و مادر هست، در مورد تعاون هست، در زمينهى رفتار با دوست هست، در زمينهى رفتار با دشمن هست. در همهى چيزها، يا به طور خاص در منابع اسلامى ما موجود است، يا تحت يك عنوان كلى وجود دارد؛ كه اهل استنباط و اهل نظر ميتوانند آن چيزى را كه مورد نيازشان است، از آن به دست بياورند و پيدا كنند. نكتهى دومى در اينجا وجود دارد و آن اين است كه ما براى ساختن اين بخش از تمدن نوين اسلامى، بشدت بايد از تقليد پرهيز كنيم؛ تقليد از آن كسانى كه سعى دارند روشهاى زندگى و سبك و سلوك زندگى را به ملتها تحميل كنند. امروز مظهر كامل و تنها مظهر اين زورگوئى و تحميل، تمدن غربى است. نه اينكه ما بناى دشمنى با غرب و ستيزهگرى با غرب داشته باشيم - اين حرف، ناشى از بررسى است - ستيزهگرى و دشمنىِ احساساتى نيست. بعضى بمجرد اينكه اسم غرب و تمدن غرب و شيوههاى غرب و توطئهى غرب و دشمنى غرب مىآيد، حمل ميكنند بر غربستيزى: آقا، شماها با غرب دشمنيد. نه، ما با غرب پدركشتگىِ آنچنانى نداريم - البته پدركشتگى داريم! - غرض نداريم. اين حرف، بررسىشده است. تقليد از غرب براى كشورهائى كه اين تقليد را براى خودشان روا دانستند و عمل كردند، جز ضرر و فاجعه به بار نياورده؛ حتّى آن كشورهائى كه بظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسيدند، اما مقلد بودند. علت اين است كه فرهنگ غرب، يك فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودكنندهى فرهنگهاست. هرجا غربىها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود كردند، بنيانهاى اساسىِ اجتماعى را از بين بردند؛ تا آنجائى كه توانستند، تاريخ ملتها را تغيير دادند، زبان آنها را تغيير دادند، خط آنها را تغيير دادند. هر جا انگليسها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبديل كردند به انگليسى؛ اگر زبان رقيبى وجود داشت، آن را از بين بردند. در شبهقارهى هند، زبان فارسى چند قرن زبان رسمى بود؛ تمام نوشتجات، مكاتبات دستگاههاى حكومتى، دولتى، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصيتهاى برجسته، با زبان فارسى انجام ميگرفت. انگليسها آمدند زبان فارسى را با زور در هند ممنوع كردند، زبان انگليسى را رائج كردند. شبهقارهى هند كه يكى از كانونهاى زبان فارسى بوده، امروز در آنجا زبان فارسى غريب است؛ اما زبان انگليسى، زبان ديوانى است؛ مكاتبات دولتى با انگليسى است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگليسى است - بايد انگليسى حرف بزنند - اين تحميل شده. در همهى كشورهائى كه انگليسها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، اين اتفاق افتاده است؛ تحميل شده است. ما زبان فارسى را بر هيچ جا تحميل نكرديم. زبان فارسى كه در هند رائج بود، به وسيلهى خود هندىها استقبال شد؛ شخصيتهاى هندى، خودشان به زبان فارسى شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجرى تا همين زمان اخيرِ قبل از آمدن انگليسها، شعراى زيادى در هند بودند كه به فارسى شعر ميگفتند؛ مثل اميرخسرو دهلوى، بيدل دهلوى - كه اهل دهلى است - و بسيارى از شعراى ديگر. اقبال لاهورى اهل لاهور است، اما شعر فارسى او معروفتر از شعر به هر زبان ديگرى است. ما مثل انگليسها كه انگليسى را در هند رائج كردند، زبان فارسى را رائج نكرديم؛ فارسى با ميل مردم، با رفتوآمد شاعران و عارفان و عالمان و اينها به طور طبيعى رائج شد؛ اما انگليسها آمدند مردم را مجبور كردند كه بايد فارسى حرف نزنند؛ براى فارسى حرف زدن و فارسى نوشتن، مجازات معين كردند. فرانسوىها هم در كشورهائى كه تحت استعمار آنها بود، زبان فرانسه را اجبارى كردند. يك وقتى يكى از رؤساى كشورهاى آفريقاى شمالى - كه سالها فرانسوىها بر آنجا سلطه داشتند - زمان رياست جمهورى با بنده ملاقات داشت. او با من عربى حرف ميزد؛ بعد ميخواست يك جملهاى را بگويد، واژهى عربىِ آن جمله يادش نيامد، بلد نبود. معاونش يا وزيرش همراهش بود، به فرانسه به او گفت كه اين جمله به عربى چه ميشود؟ او هم گفت كه بله، اين جمله به عربى ميشود اين. يعنى يك عرب نميتوانست مقصود خودش را با عربى ادا كند، مجبور بود با فرانسه از رفيقش بپرسد، او هم بگويد كه اين است! يعنى اينقدر اينها از زبان اصلىِ خودشان دور مانده بودند. اين مسئله را سالها بر اينها تحميل كردند. پرتغالىها هم همين جور، هلندىها هم همين جور، اسپانيائىها هم همين جور؛ هر جا رفتند، زبان خودشان را تحميل كردند؛ اين ميشود فرهنگ مهاجم. بنابراين فرهنگ غرب، مهاجم است. غربىها آنجائى كه توانستند، بنيانهاى فرهنگى و اعتقادى را از بين بردند. در مثل كشور ما كه استعمارِ مستقيم وجود نداشت و به بركت مجاهدت يك عده از بزرگان، انگليسها نتوانستند به طور مستقيم وارد شوند، افرادى را عامل خودشان كردند. اگر قرارداد 1299، يعنى 1919 ميلادى - كه معروف به قرارداد وثوقالدوله است - در ايران با مقاومت امثال مرحوم مدرس و بعضى از آزاديخواهانِ ديگر مواجه نميشد و اين قرارداد عملياتى ميشد، استعمار ايران حتمى بود - مثل هند - مردانى نگذاشتند اين اتفاق بيفتد. اما آنها به وسيلهى عوامل خودشان، با گماشتن رضاخان پهلوى و تقويت او و گذاشتن روشنفكران وابستهى به غرب در كنار او - كه باز لازم نيست من اسم بياورم، دوست ندارم اسم بياورم - فرهنگ خودشان را بر ما تحميل كردند. بعضى از وزرا و نخبگان سياسى دستگاه پهلوى كه جنبهى فرهنگى داشتند، اينها عامل غرب بودند براى دگرگون كردن فرهنگ كشورمان؛ و هرچه توانستند، كردند؛ يك مقولهاش مسئلهى كشف حجاب بود، يك مقولهاش فشار بر روحانيون و زدودن حضور روحانيون از كشور بود، و مقولات فراوان ديگرى كه در دوران رضاخان پهلوى دنبال ميشد. فرهنگ غربى، فرهنگ مهاجم است؛ هرجا وارد شود، هويتزدائى ميكند؛ هويت ملتها را از بين ميبرد. فرهنگ غربى، ذهنها را، فكرها را مادى ميكند، مادى پرورش ميدهد؛ هدف زندگى ميشود پول و ثروت؛ آرمانهاى بلند، آرمانهاى معنوى و تعالى روحى از ذهنها زدوده ميشود. خصوصيت فرهنگ غربى اين است. يكى از خصوصيات فرهنگ غربى، عادىسازى گناه است؛ گناههاى جنسى را عادى ميكنند. امروز اين وضعيت در خود غرب به فضاحت كشيده شده؛ اول در انگليس، بعد هم در بعضى از كشورهاى ديگر و آمريكا. اين گناه بزرگِ همجنسبازى شده يك ارزش! به فلان سياستمدار اعتراض ميكنند كه چرا او با همجنسبازى مخالف است، يا با همجنسبازها مخالف است! ببينيد انحطاط اخلاقى به كجا ميرسد. اين، فرهنگ غربى است. همچنين فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الكلى، گسترش مواد مخدر. من سالها پيش - در دههى 30 و 40 - در منطقهى جنوب خراسان، بزرگان و افراد صاحب فكر و پيرمردهائى را ديدم كه يادشان بود كه انگليسها چگونه ترياك را با شيوههاى مخصوصى در بين مردم رائج ميكردند؛ والّا مردم ترياك كشيدن بلد نبودند؛ اين چيزها وجود نداشت. اين افراد يادشان بود، سراغ ميدادند و خصوصياتش را ميگفتند. با همين روشها بود كه مواد مخدر بتدريج در داخل كشور توسعه پيدا كرد. فرهنگ غربى اينجورى است. فرهنگ غربى فقط هواپيما و وسائل آسايش زندگى و وسائل سرعت و سهولت نيست؛ اينها ظواهر فرهنگ غربى است، كه تعيينكننده نيست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبك زندگى مادىِ شهوتآلودِ گناهآلودِ هويتزدا و ضد معنويت و دشمن معنويت. شرط رسيدن به تمدن اسلامىِ نوين در درجهى اول اين است كه از تقليد غربى پرهيز شود. ما متأسفانه در طول سالهاى متمادى، يك چيزهائى را عادت كردهايم تقليد كنيم. بنده طرفدار اين نيستم كه حالا در مورد لباس، در مورد مسكن، در مورد ساير چيزها، يكباره يك حركت جمعى و عمومى انجام بگيرد؛ نه، اين كارها بايد بتدريج انجام بگيرد؛ دستورى هم نيست؛ اينها فرهنگسازى لازم دارد. همان طور كه گفتم، كار نخبگان است، كار فرهنگسازان است. و شما جوانها بايد خودتان را براى اين آماده كنيد؛ اين، رسالت اصلى است. ما از علم ترويج ميكنيم، از صنعت ترويج ميكنيم، از اختراع و نوآورى ترويج ميكنيم، هر مبتكرى و هر ابتكارى را با احترامِ تمام بر روى چشم مينشانيم - اين به جاى خود محفوظ - اما همان طور كه گفتيم، اصل قضيه جاى ديگر است؛ اصل قضيه، درست كردن سبك زندگى است، رفتار اجتماعى است، اخلاق عمومى است، فرهنگ زندگى است. بايد در اين بخش، ما پيش برويم؛ بايد تلاش كنيم. تمدن نوين اسلامى كه ما مدعىاش هستيم و دنبالش هستيم و انقلاب اسلامى ميخواهد آن را به وجود بياورد، بدون اين بخش تحقق پيدا نخواهد كرد. اگر آن تمدن به وجود آمد، آن وقت ملت ايران در اوج عزت است؛ ثروت هم دنبالش هست، رفاه هم دنبالش هست، امنيت هم دنبالش هست، عزت بينالمللى هم دنبالش هست؛ همه چيز با او خواهد بود، همراه با معنويت. يكى از نكاتى كه بايد در مواجههى با دنياى غرب كاملاً به آن توجه داشت، عامل و ابزار هنرى است كه در اختيار غربىهاست. اينها از هنر حداكثر استفاده را كردهاند براى ترويج اين فرهنگ غلط و منحط و هويتسوز؛ بخصوص از هنرهاى نمايشى، بخصوص از سينما حداكثر استفاده را كردهاند. اينها به صورت پروژهاى يك ملت را تحت مطالعه قرار ميدهند، نقاط ضعفش را پيدا ميكنند، از روانشناس و جامعهشناس و مورخ و هنرمند و اينها استفاده ميكنند، راههاى تسلط بر اين ملت را پيدا ميكنند؛ بعد به فيلمساز، به فلان بنگاه هنرى در هاليوود سفارش ميكنند كه بسازد و ميسازد. بسيارى از فيلمهائى كه براى ماها و براى كشورهائى نظير ما ميسازند، از اين قبيل است. من از فيلمهاى داخل خود آمريكا خبرى ندارم؛ اما آنچه كه براى ملتهاى ديگر ميسازند، جنبهى تهاجم دارد. چند سال پيش از اين در خبرها بود كه در بعضى از كشورهاى بزرگ اروپائى تصميم گرفته شد كه با فيلمهاى آمريكائى مقابله شود. آنها مسلمان نيستند، اما آنها هم احساس خطر ميكردند؛ آنها هم احساس تهاجم ميكردند. نسبت به كشورهاى اسلامى البته بيشتر، و در مورد كشور انقلابى ما هم به طور ويژه؛ نگاه ميكنند، خصوصيات را ميسنجند، وضعيت را ميسنجند، فيلم را بر اساس آن ميسازند، خبر را بر اساس آن تنظيم ميكنند، رسانه را بر اساس آن شكل ميدهند و ميفرستند فضا. بايد به اينها توجه داشت. سليقهسازى ميكنند، فرهنگسازى ميكنند؛ بعد از آنكه سليقهها را عوض كردند، ذائقهها را عوض كردند، آن وقت اگر احتياج به زر و زور بود، دلارها را وارد ميكند، نيروهاى نظامى و ژنرالها را وارد ميكنند. اين، شيوهى حركت غربىهاست؛ بايد مراقب بود. بايد همه احساس كنند كه مسئوليت ايجاد تمدن اسلامىِ نوين بر دوش آنهاست؛ و يكى از حدود و ثغور اين كار، مواجههى با تمدن غرب است، به صورتى كه تقليد از آن انجام نگيرد. در پايان، من يك نكته را هم اضافه كنم: بحث امروز ما آغاز يك بحث است؛ در اين زمينهها باز هم حرف خواهيم زد. انتظار داريم اهل فكر و اهل نظر در مراكزى كه ميتوانند و اهليت و صلاحيت اين كار را دارند، در اين زمينهها كار كنند، فكر كنند، مطالعه كنند؛ بتوانيم پيش برويم. مراقب باشيم دچار سطحىگرى و ظاهرگرائى نشويم، دچار تحجر نشويم - اين يك طرف قضيه است - دچار سكولاريسمِ پنهان هم نشويم. گاهى اوقات در ظاهر، تبليغات، تبليغات دينى است؛ حرف، حرف دينى است؛ شعار، شعار دينى است؛ اما در باطن، سكولاريسم است؛ جدائى دين از زندگى است؛ آنچه كه بر زبان جارى ميشود، در برنامهريزىها و در عمل دخالتى ندارد. ادعا ميكنيم، حرف ميزنيم، شعار ميدهيم؛ اما وقتى پاى عمل به ميان مىآيد، از آنچه كه شعار داديم، خبرى نيست. انقلاب اسلامى تواناست. آن قدرتى و ظرفيتى و انرژى متراكمى كه در انقلاب اسلامى وجود دارد، اين توانائى را دارد كه همهى اين موانعى را كه من گفتم و بسيارىاش را هم نگفتم، از سر راه بردارد و آن تمدن ممتازِ برجستهى متعالىِ باشكوه اسلامى را جلوى چشم همهى دنيا برقرار كند؛ و اين در زمان شما خواهد بود، انشاءاللّه به دست شما خواهد بود، با همت شما خواهد بود. هرچه ميتوانيد، خودتان را از لحاظ علم و عمل و تزكيه و تقويت روح و تقويت جسم - همان طورى كه بارها عرض شده - آماده كنيد و ان‌شاءاللّه اين بار سنگين را به دوش بگيريد.     والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته
 
منبع : سایت مقام معظم رهبری‌
تعداد بازدید از این مطلب: 177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدرضا
تاریخ : سه شنبه 9 مهر 1392
نظرات

دیدار ائمه جمعه سراسر كشور با رهبر انقلاب

 

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش از ظهر امروز (دوشنبه) در دیدار ائمه جمعه سراسر كشور، نماز جمعه را یك شبكه مهم و ارزشمند دینی، مردمی و حكومتی دانستند و با تأكید بر لزوم وجود نگاه جامع و كلان در مسائل كشور، جهان و منطقه، گفتند: دولت، مسئولان، سیاسیون، دیپلماتها و مردم باید تحركات و رفتارهای پیچیده و ظاهرسازیهای حقوق بشری غرب و امریكا را با نگاه واقع بینانه و در چارچوب رویارویی عمیق و مبنایی غرب با  اسلام تحلیل كنند زیرا در غیر اینصورت در تمایز میان تاكتیك ها و راهبردهای طرف مقابل و حتی شناخت دشمن دچار اشتباه خواهیم شد. رهبر انقلاب اسلامی در تبیین چرائی اهمیت نگاه كلان و واقع بینانه به مسائل كشور و جهان،  به رویاروئی مبنائی غرب با اسلام در طول چند قرن اخیر و نقش پیروزی انقلاب اسلامی بعنوان نقطه عطف این رویاروئی اشاره كردند و افزودند: غرب، در دوران استعمار، سیطره و سلطه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود را بر شرق از جمله دنیای اسلام گسترش داد و بواسطه پیشرفتهای علمی و فناوری ،اینگونه القاء كرد كه الگو و مركزیت همه محاسبات، دنیای غرب است. حضرت آیت الله خامنه ای گفتند: آنها حتی محاسبات جغرافیایی را بر مبنای اصالت و برتری دنیای غرب تغییر دادند و اصطلاحات نادرستی همچون خاور نزدیك، خاورمیانه و خاور دور را بوجود آوردند. ایشان با اشاره به حاكمیت مطلق و ارباب مآبانه غرب بواسطه دوران استعمار، خاطرنشان كردند: در چنین شرایطی كه همه كشورهای منطقه از جمله ایران، تحت تأثیر استیلای غرب و دنیای مادی بود، انقلاب اسلامی ایران بر مبنای استقلال مطلق و پایبندی به اسلام و مبانی قرآنی به پیروزی رسید و ضربه سختی به بنای تاریخی غربی ها وارد آمد. رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به تأثیرات انقلاب اسلامی ایران در منطقه و دنیای اسلام و هویت اسلامی و دینی كه این انقلاب به ملتها داد، افزودند: گسترش تدریجی تفكر و هویت انقلاب اسلامی ایران، غربیها را به شدت نگران كرد و آنها، همزمان با عمق یافتن تفكر اسلامی، برنامه ریزیها و طراحی های خود را نیز پیچیده تر و عمیق تر كردند. حضرت آیت الله خامنه ای تأكید كردند: اكنون شرایط منطقه و دنیای اسلام بگونه ای است كه غربیها تصور می كنند از هماوردی با تفكر انقلاب اسلامی عقب مانده اند و بر همین اساس تمام توان خود را به كار گرفته اند تا این عقب ماندگی را جبران كنند. ایشان افزودند: در چنین شرایطی حركت بیداری اسلامی نیز در منطقه آغاز شد و غربیها كه خود را عقب مانده از حركت تفكر انقلاب اسلامی، می دیدند، با سراسیمگی برای مقابله با بیداری اسلامی و اسلام سیاسی وارد میدان شدند. ایشان با تأكید بر اینكه حوادث منطقه را باید با چنین نگاهی تحلیل كرد، گفتند: دولت و مسئولان و سیاسیون و دیپلماتها و آحاد مردم، باید دارای نگاه جامع و صحیحی باشند زیرا در غیر این صورت، واقعیات را نخواهیم دید و علاوه بر آنكه سرمان كلاه خواهد رفت، ضربه هم خواهیم خورد. رهبر انقلاب، جمهوری اسلامی ایران را یك «فتح الفتوح» در عرصه رویارویی دنیای مادی با اسلام دانستند و افزودند: این فتح الفتوح همچنان با قدرت و استحكام وجود دارد و انسجام داخلی بیش از پیش و پایبندی بیشتر دستگاهها به ارزشها و اصول، قطعاً این اقتدار و فتح الفتوح را آسیب ناپذیرتر خواهد كرد. حضرت آیت الله خامنه ای تأكید كردند: باید در مقابل دنیای غرب، مقتدر بود زیرا آنها نشان داده اند كه به هیچكس رحم نمی كنند و برخلاف ادعاهای حقوق بشری و ظاهر سازی هایشان، كشته شدن میلیونها انسان نیز، وجدان آنها را متأثر نخواهد كرد. ایشان، دروغگویی و ظاهرسازی را از خصلت های سیاستمداران غربی برشمردند و افزودند:   باطن قضیه آن است كه غربی ها از كشتار هیروشیما، از كشتار میلیونها انسان در جنگ های جهانی اول و دوم، و از كشتار مردم بیگناه پاكستان، افغانستان و عراق، احساس ناراحتی نمی كنند و در آینده هم هرجا كه منافعشان اقتضا كند از كشتار انسانها ابائی نخواهند داشت، بنابراین باید اقتدار درونی خود را در عرصه های گوناگون سیاسی، حكومتی، معیشتی و مردمی افزایش دهیم. رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود، نماز جمعه را یك شبكه ارزشمند دینی، مردمی و حكومتی دانستند و گفتند: نماز جمعه تركیبی از بیان حقایق معنوی و اسلامی، حضور غیر دستوری مردم در این صحنه و مرتبط با حكومت اسلامی است. حضرت آیت الله خامنه ای درخصوص مرتبط بودن نماز جمعه با حكومت تأكید كردند: برخلاف تصور برخی افراد، حكومت فقط وظیفه تأمین رفاه و آزادی و استقلال سیاسی مردم را ندارد بلكه حكومت در قبال دین و اعتقادات مردم نیز وظیفه دارد. ایشان خاطرنشان كردند: این شبكه ی مهم، در عین حالی كه مردمی، اسلامی، حكومتی و سیاسی است اما داخل در جناح بندیهای گوناگون مردم و جناح های سیاسی نیست. رهبر انقلاب اسلامی افزودند: نماز جمعه نسبت به اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی نیز وظیفه دارد و نماز جمعه باید به ارزشهای اسلامی پایبندیِ مبتنی بر مبانی فكری و عقلی داشته باشد. حضرت آیت الله خامنه ای همچنین ائمه جمعه را به بیان خطبه های كوتاه و در عین حال پرمغز و همراه با موعظه، سفارش كردند و گفتند: سعی شود خطبه های نماز جمعه، دربر دارنده نیازها و پاسخ دهنده سؤالات و گره های ذهنی مخاطبان بویژه نسل جوان در زمینه های اعتقادی، عملی و سیاسی باشد. ایشان با تأكید بر اینكه باید برآیند خطبه های نمازجمعه، امید آفرین و مستحكم كننده رابطه مردم با نظام اسلامی باشد، ائمه جمعه را به ارتباط هرچه بیشتر با مردم و حضور در مجامع جوانان، دانشجویان و طلاب و شنیدن صحبت های آنان توصیه كردند. رهبر انقلاب اسلامی افزودند: یكی از مسائلی كه باید در خطبه های نماز جمعه مورد توجه جدی قرار گیرد، موضوع سبك زندگی و بحث های كاملاً مستند و زنده در این خصوص است. در ابتدای این دیدار حجت الاسلام والمسلمین تقوی رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه سراسر كشور با اشاره به برگزاری بیست و دومین گردهمایی ائمه جمعه گفت: در حال حاضر در 750 نقطه از كشور به صورت هفتگی نماز جمعه برگزار می شود. وی تلاش برای تقویت وحدت در كشور، تبیین سیاست های نظام در حوزه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برای آحاد جامعه، كمك به گسترش دین و معنویت، ارتباط چهره به چهره با مردم و كمك به مسئولان اجرایی در نقاط مختلف كشور را از برنامه های ائمه جمعه سراسر كشور بیان كرد.

 

منبع : سایت مقام معظم رهبری

 

تعداد بازدید از این مطلب: 180
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : محمدرضا
تاریخ : سه شنبه 9 مهر 1392
نظرات
۱۳۷۳/۰۳/۱۴

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيةاللَّه فى‌الارضين.

قال اللَّه‌الحكيم فى كتابه: «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم، ومن يأته مؤمناً قد عمل الصّالحات فأولئك لهم الدّرجات العُلى‌، جنّاتُ وعدنٍ تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك جزاءُ من تزكّى‌.»(1)

پنجمين سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه مسلمانان حق طلبِ عالم، بخصوص به ملت عزيز و عظيم‌الشّان ايران تسليت عرض مى‌كنم. همچنين به همه كسانى كه در طول اين پنج سال، راه امام را همچون خطِّ روشن زندگى خود برگزيده‌اند و به آن افتخار و مباهات كرده‌اند، و به مخلصين و شاگردان و پيروان راستين آن بزرگوار - كه در ميان ملت ما و ديگر ملتها، عدّه اين قبيل اشخاص، كم هم نيست - صميمانه تسليت مى‌گويم. نيز لازم مى‌دانم به خاندان محترم ومعزّزِ امام راحل و مجموعه فداكارى كه در سالهاى آخر زندگى پربركت آن مرد بزرگ مسؤوليت بسيار بزرگ و سنگينِ خدمت به آن انسان والا را بر دوش گرفت و آن را به بهترين وجه به انجام رساند؛ مخصوصاً به فرزند برومندِ عزيزِ ايشان جناب آقاى «حاج سيد احمد» آقا صميمانه تسليت بگويم.

امروز، در اين جلسه با عظمت و پرشور، چند مطلب را به مناسبت ياد عزيز اين بزرگوار، به‌عنوان محورهاى اساسى براى پيگيرى و مطالعه و تدبّر، مطرح مى‌كنم. اوّل از شخصِ امام آغاز مى‌كنم. اگرچه درباره امام، گويندگان گفته‌اند، نويسندگان نوشته‌اند و سرايندگان سروده‌اند؛ لكن من امروز در ذهنم، مضمونِ دو آيه مباركه سوره «طه‌» را كه قرائت شد،با شخصيت امام بزرگوار، تطبيق كردم. در امام عزيز، سه خصوصيّتِ درخشان وجود داشت كه همان سه خصوصيّت، در اين دو آيه شريفه هم مطرح شده است. در آيه اوّل مى‌فرمايد: «و من يأته مؤمناً قد عمل الصّالحات.» ايمان، خصوصيّت اوّل و عمل صالح، خصوصيّت دوم است. در پايان آيه دوم، خصوصيّت سومى هم در عبارتِ: «وذلك جزاءُ من تزكّى‌» ذكر شده است كه خصوصيّت تزكيه و تهذيب نفس است. قرآن كريم براى كسى كه داراى اين خصوصيّات است، وعده درجاتِ «عُلى‌» داده است: «فاولئك لهم الدّرجات العُلى‌.»

اين سه خصوصيّت در امام بزرگوار برجسته بود. ايمان آن مرد بزرگ، نمونه و استثنايى بود. عمل صالح او، عملى بود كه بعد از صدر اسلام تا امروز، كسى آن را انجام نداده است. يعنى تشكيل نظام اسلامى، كه امروز اندكى به آن خواهم پرداخت. تزكيه او هم، چنان بود كه در اوج شهرت و قدرت و محبوبيت، اوج عبوديّت‌را براى خود انتخاب كرد و هر روز كه گذشت، بر الحاح و تضرّع و توسّل او به خداى بزرگ، افزوده شد.

اين سه خصوصيّت، در امام بزرگوار وجود داشت. پس، حقّ است كه گفته شود: او از جمله كسانى است كه «اولئك لهم الدّرجات العُلى‌.» اين علوّ مرتبه‌اى كه امروز شما در سراسر جهان، براى امام بزرگوار مشاهده مى‌كنيد ناشى از اين خصوصيّات سه‌گانه است. هرجا انصاف هست، امام در آن‌جا بزرگ است. هرجا عدالتخواهى هست، آن‌جا امام زيباترين چهره است. آن‌جا كه به امام خمينىِ بزرگوارِ ما بى‌ارادتى مى‌شود، عدل نيست، انصاف نيست، حق‌طلبى نيست؛ بلكه دنيا خواهى و فساد است. اين سه خصوصيّت مربوط به امام بزرگوار است كه امروز محور سخن ما هم، امام عظيم‌الشّأن است.

همان‌طور كه گفتيم، عمل صالح يكى از اين سه خصوصيّت است. عملِ صالح امام، پايه‌ريزى حكومت اسلام و نظام اسلامى بود. خوب است برادران و خواهران ارجمند توجّه كنند، تا اين اهميت و عظمتى كه عملِ صالح امام از آن برخوردار است، به درستى در ذهن آنان بنشيند. امام بزرگوار ما، نظام اسلامى را تشكيل داد؛ يك نظام اسلامى كه بر اساس آن يك حكومت و تشكيلات سياسىِ اسلامى هست و پشت سر آن هم يك برنامه اسلامى قرار دارد. هر سه نقطه درخور توجّه و تعمّق است.

نظام اسلامى‌اى كه امام در اين كشور تشكيل داد و به‌وجود آورد، عبارت از اين است كه شكل زندگى اين ملت، قالب و معناى اسلامى پيدا كند و جهتگيرى، اسلامى باشد. اين نظام اسلامى داراى يك ماده اصلى به‌نام «ايمان به خدا و غيب» و نيز داراى يك قالب و صورت به‌نام «شريعت اسلامى» است. چنين نظامى كه با مايه ايمان وبا صورت و قالب مقرّرات و شريعت اسلامى، يك نظامِ اختصاصىِ استثنايىِ ناشناخته براى بشر مادّى، اما شناخته به‌وسيله مسلمانانى است كه با اسلام و قرآن آشنا هستند، جز در صدر اسلام، ديگر در طول تاريخ وجود نداشته است، و امروز هم جز در ايران اسلامى در هيچ جاى جهان وجود ندارد.

البته كسى اميدوار نبود كه در اين دوران بشود نظام اسلامى را پياده كرد. هيچ‌كس تصوّر نمى‌كرد كه با اين همه دشمنى و مخالفت، كسى جرأت كند به سمت اين راه برود، يا قدرت داشته باشد كه اين كار را انجام دهد. اما امام، اين كارِ نشدنى را با قدرت ايمان و اراده و همّت خود و به كمكِ تكيه به نفوس ميليونها دل مشتاق و عاشق انجام داد. بخشِ بارز و مشخّص در اين نظام، دستگاه سياسى، يعنى دستگاه حكومت است، و اوّلين بخش در هر نظامى، همين بخشِ سياسى است كه شكل مى‌گيرد. از همين‌جا مى‌شود نظامها، مكتبها و هدفها را درست شناخت.

امامِ بزرگوارِ ما، حكومتى تشكيل داد كه در دنياى امروز، بلكه در طول تاريخ - غير از موارد استثنايى از صدر اسلام تاكنون - بى‌نظير است. اين حكومت هدفى دارد كه عبارت است از رسيدن به جامعه آرمانى اسلام كه در بخش «برنامه» آن را عرض خواهم كرد. خصوصيّات اين حكومت اين است كه در نظامى كه امام پديد آورد، اجزاى دستگاه سياسى داراى صلاحند. انسانهاى صالحند. انسانهاى مؤمنند؛ انسانهاى پرهيزكار و داراى ورع و پاكدامنند. اين را مقايسه كنيد با دولتها وحكومتهايى كه امروز مدّعى رهبرىِ بشريّتند و ببينيد چقدر فاصله هست!

در نظام اسلامى‌اى كه امام پديد آورد، دستگاه سياسى، يك دستگاه پاك و متشكّل از انسانهايى است كه داراى صلاحند؛ اهل دنياطلبى نيستند و براى خود چيزى نمى‌خواهند. براى آنها هدف عبارت است از اسلام و احكام الهى و ماوراىِ همه اينها، هدف عبارت است از رضاى خداوند. نمونه كاملش، خودِ اين بزرگمرد بود. مسؤولين نظام، به فضل پروردگار، در اين ساليان پر تلاطمِ بعد از پيروزى انقلاب تا امروز، نشان دادند كه همه از آن چهره منوّر نشانى دارند؛ حتّى بعضى هم، بيش از آنچه كه بشود توصيف كرد.

اين‌كه شما ببينيد در دنياى امروز، براى يك رئيس جمهور، يا يك مسؤول قوّه قضائيّه، يا يك رئيس قوّه مقنّنه و يا سرداران نظامى و فرماندهان ميدان جنگى، نيازهاى شخصى و هواها و هوسهاى نفسانى، انگيزه حركت نيست، موردى كم نظير و بعضاً بى‌نظير است. علاوه بر اين، خصوصيّت ديگر اين دستگاه سياسى، استقلال آن است. مسؤولين اين دستگاه، زير بار كسى نيستند؛ از هيچ قدرتى واهمه ندارند و فرمان قدرتمندان عالم را كه مسلّح و مجهّز به ابزارهاى زر و زورند، به هيچ مى‌گيرند. اين هم موردى كمياب در عالم است.

در نظام جمهورى اسلامى، طبيعتِ قضيه همين است و همه به فضل پروردگار همين‌طورند. باز نمونه اعلى‌ خودِ اين بزرگمرد بود و ديگران هم، هر يك رشحه‌اى از اين حقيقت را در وجود خود دارند. پس، اين هم نظامِ دستگاهِ سياسى، از نظام اسلامى‌اى كه امام پديد آورد.

نقطه سوم برنامه است. برنامه نظام اسلامى هم، در ميان برنامه‌هايى كه مصلحان دنيا و دولتها و آورندگان پيامهاى جديد مطرح مى‌كنند، استثنايى است. در اين برنامه، بازسازى دنيا و آخرت با هم است. نظام اسلامى مى‌خواهد دنياى مردم را آباد سازد؛ اما نمى‌خواهد به آن اكتفا كند. دنيا و آخرت در نظام اسلامى و در برنامه اين نظام، توأمانند. انسانها بايد زندگى را سرافراز و با رفاه بگذرانند؛ اما اين رفاه و آسايش و هرچه كه اين آسايش را براى انسانها فراهم مى‌كند، همه و همه مقدّمه براى رضاى الهى است. آنها ذى‌المقدّمه است و هدف، كسبِ رضاى پروردگار است. اين، يك امرِ استثنايى در صحنه امروزِ عالم، بلكه در هميشه تاريخ - جز در حكومتهاى انبيا و جانشينان و اوصياى آنها - است. همه ادعا مى‌كنند كه مى‌خواهند دنياى مردم را اصلاح كنند و غالباً هم نمى‌توانند. اما نظام اسلامى مى‌خواهد دين ودنيا را اصلاح كند و مى‌تواند هم. اين قدرت را اسلام نشان داده است.

اگر چشمان باانصاف، وضع كنونى كشور را هم نگاه كنند، اين موضوع را تصديق مى‌كنند. امروز اين ملت و اين دولت و اين كشورى كه هشت سال جنگ را بر آن تحميل و مسلّط كردند؛ كارخانه‌هايش را خراب كردند؛ راههايش را نابود كردند؛ محاصره اقتصادى‌اش كردند؛ امكانات را از او باز گرفتند؛ هيچ دولتى هيچ كمكى به او نكرد و از داخل به‌وسيله كارهاى سياسى و تبليغاتى هم انواع فشارها را بر آن وارد آوردند، برنامه‌هاى بازسازى و بخصوص كارهاى زيربنايى را چنان دنبال مى‌كند كه ناظران هم به تحسين مى‌پردازند. كسانى كه مى‌آيند و مى‌بينند، هم برنامه وهم مجريان برنامه را تحسين مى‌كنند. اگر فشار دشمن نبود؛ اگر دستهاى خائن و تحريك شده دشمن نبود؛ اگر حضور تبليغاتى و اقتصادى و سياسى دشمن در پشت مرزهاى ما نبود، وضع ما به مراتب بهتر از اين بود و بسيارى از مشكلاتى كه امروز از لحاظ اقتصادى در كشور هست، وجود نداشت.

برنامه اسلامى، برنامه اداره و آبادسازى دنيا و آخرت است. برنامه‌هاى ديگر، به دين ملت و به آخرت انسانها كارى ندارند. برنامه اسلامى، تربيت و تهذيب مى‌كند. امروز در كشور ما يك حركت عمومى، بخصوص در ميان جوانان، به سمت آموزش قرآن، فراگيرى دين و عمل به احكام و مقرّرات اسلامى مشاهده مى‌شود. اين ديگر مال اهل دنيا نيست. اهل دنيا مدّعى‌اند دنياى ملتها را درست مى‌كنند كه نمى‌توانند هم. اما اسلام دنيا و آخرت را مطمح نظر قرار مى‌دهد و به فضل پروردگار مى‌تواند هم. ملت نيز بر اثر اسلام، هم ايمانش، هم صبرش و هم آگاهى‌اش در ميان ملتهاى عالم، استثنايى است. اين مجموعه را كه روى هم مى‌گذاريد، عمل صالحِ اين مرد بزرگوار و اين عبدِ صالحِ پروردگار مى‌شود.

وضع تمركز سياسى عالم و هرم قدرت جهانى، مى‌طلبد كه ملتها و دولتها، همه اسير و دنباله‌روِ قدرت مركزى باشند؛ كه امروز قدرت امريكا و اقمار و همراهان آن هستند. خيلى از نظامها در اين راه شكست خوردند و فرو غلتيدند. اما جمهورى اسلامى به بركت همين استقامت، در قضيه فلسطين سخن قاطعى را مى‌گويد كه ديگران حتى جرأت شنيدنِ آن را هم ندارند. آن سخن قاطع كه ملت و دولت ايران بر آن متفقّ‌القولند، اين است كه «فلسطين كشورى متعلّق به ملت فلسطين است و دولت صهيونيست، دولتى غاصب است و اصل آن دولت و نظام، مطلقاً مشروعيّت ندارد.» بسيارى حتى جرأت نمى‌كنند اين حرف را از گويندگان آن بشنوند! با اين حساب، مذاكراتى كه درباره فلسطين مى‌شود،حرف مفتى بيش نيست و ارزش و اعتبارى ندارد؛ چون به‌خلاف حق و اصول پذيرفته شده است.

عين همين نظر مستقلّ و حقگرا، در همه قضاياى عالم، متعلّق به ملت و دولت جمهورى اسلامى است. در قضيه مسلمانان بالكان، ما معتقديم كه فشار بر مسلمين بالكان به‌خاطر اين است كه نمى‌خواهند يك ملت و دولت مسلمان در اروپا شكل بگيرد. ترس از اسلام است. با اين حساب، قدرتهاى مسلّطِ امروز عالم، حساب شده، از مسلمانان بوسنى هرزگوين حمايت نكردند. مى‌فهميدند چه‌كار مى‌كنند. حساب شده، صربها را حمايت و كمك كردند. حساب شده، مانع شدند كه ابزار و تجهيزات جنگى به مسلمين برسد.

اين نظر دولت و ملت ماست كه معنايش محكوميتِ قدرتهاىِ مسلّطِ امروز در قضيه بوسنى هرزگوين و مسائل بالكان است. در قضيه مسلمانانِ تازه استقلال يافته آسياى ميانه، مسلمانان كشمير، مسلمانان آذربايجان، مسلمانان در هر نقطه از آسيا و خاورميانه و آفريقا، نظر دولت و ملت اين است كه حقِ‌ّ همه آنهاست كه بخواهند به شيوه اسلامى زندگى كنند؛ احكام شريعت اسلامى را در زندگى خودشان پياده نمايند و كسى هم حق ندارد جلوِشان را بگيرد. قدرتهاى غربى به عنوان اين‌كه رويكرد به احكام شريعت اسلامى، بنيادگرايى است، حتّى مانع از برگزارى انتخابات آزاد در بعضى از اين كشورها مى‌شوند. ما عقيده داريم كه اين دخالت و تصرّف در كار ملتهاى مسلمان، ظالمانه و ناحقّ است. مسلمانان حق دارند به شيوه اسلامى زندگى كنند و بايد به آنها اين فرصت را داد. دولت و ملت ايران، تجاوز صهيونيستها را در قضيه لبنان، محكوم مى‌كنند؛ مبارزه با صهيونيستها را لازم مى‌شمارند و قراردادها را باطل مى‌دانند. اينها مواضع مستقلِ‌ّ نظام و حكومت اسلامى است و همينها موجب مى‌شود كه هرمِ قدرتِ بين‌المللى، نظام جمهورى اسلامى را متّهم كند. اتّهاماتى كه به ما مى‌زنند و اصلاً آنچه به عنوان اتّهام مطرح مى‌گردد، از اين‌جا ناشى مى‌شود. اين نكته دوم، غالباً تحريف واقعيت است و در موارد متعدّد، اشاره به يك نقطه قوت در نظام جمهورى اسلامى است. مثلاً جمهورى اسلامى را به «بنيادگرايى» متّهم مى‌كنند و منظورشان از بنيادگرايى، تعصّب و تحجّر است. اين در حقيقت همان تسليم‌ناپذيرىِ ملت و دولت ايران است. همين كه در مقابل خواسته‌هاى غيرمنصفانه قدرتهاى جهانى تسليم نمى‌شوند، گفته مى‌شود: «اينها متحجّرند.» نه؛ اين موضع، موضعِ حق‌طلبانه يك ملت مسلمان است و به معناى تحجّر نيست. اگر بنيادگرايى به معناى احترام به‌اصولِ پذيرفته شده است، مقوله خوبى است، و همه به آن افتخار مى‌كنند. اما اگر به معناى تحجّر و تعصّب است، دروغ است و تهمت به دولت و ملت ايران تلقّى مى‌شود.

مسأله ديگر اين است كه به جمهورى اسلامى تهمت مى‌زنند و مى‌گويند حقوق بشر را رعايت نمى‌كند. مقصود آنها همان اجراى حدود اسلامى است؛ چون ما حدود اسلامى را اجرا مى‌كنيم. قرآن مى‌گويد: «و تلك حدود اللَّه و من يتعدّ حدود اللَّه؛(2)» هر كس از حدود الهى تعدّى كند، مورد تهديد پروردگار قرار گرفته است.

حدود، حدودِ الهى است. ما نصِّ قرآن و متن آن را بر فراورده‌هاى ذهن قاصرِ حقوقدانان غربى كه براى خودشان معارفى را خلق و اختراع كردند و آن را پيشرفته‌تر از معارف اديان الهى مى‌دانند، مقدّم مى‌شماريم. حدودِ الهى مقدّم است. راه اصلاح جامعه، اجراى حدود الهى است. ممكن است ما در اين مورد كوتاهيهايى داشته باشيم؛ اما حركتمان قطعاً به سمت اجراى كامل حدود پروردگار است. حدود، حدودِ قرآنى است. اين هم نكته دوم.

نكته آخر اين است كه راه ما - همان‌طور كه اين مرد بزرگ برايمان ترسيم كرده است - راه استقامت و پيگيرى هدفهاى نظام اسلامى است. طبق درسهاى امام بزرگوارمان و طبق وصيّت او، راه اين ملت همين است. برادران و خواهران عزيز من در سراسر كشور توجّه كنند كه راه خوشبختى ملت ايران، تمسّك به احكام اسلامى و الهى است. راه خوشبختى ملت ايران، تكيه به خود و تواناييهاو استعدادهاى خود است. راه خوشبختى اين ملت، قطع اميد از قدرتهاى مسلّط جهانى و نيز نترسيدن از آنهاست. نه از آنها اندكى بترسيد و نه به آنها سرِسوزنى اميد بورزيد.

عزيزان من! بزرگترين هديه‌اى كه انقلاب اسلامى به اين ملت داده است، اين است كه شرِّ حكومتهاى فاسد و وابسته را كه ساليان و ساليان بر اين كشور و ملت و اين مواهب الهى مسلّط شده بودند، از سراسر اين ملت واين كشور كم كرده است. امروز به فضل پروردگار، اداره كنندگانِ كشور، از خود اين مردمند. امروز به همّت و هوشيارى اين ملت، بهترين شكلِ حكومتِ مردمى و دخالت آراء مردم در اين كشور است. البته دشمن در تبليغات خود، اين را منكر مى‌شود و بايد هم بشود. از دشمن چه انتظارى است؟! اين‌جا، مردم با معيارهاى مورد اعتقاد خودشان كه همان معيارهاى اسلامى است، انسانى را براى اداره امور اجرايى كشور و انسانهايى را براى قانونگذارى و هدايت مجريان انتخاب مى‌كنند؛ آن هم با كمال آزادى و با تكيه به ايمان. اين همان نكته استثنايى است. اگر در كشورهاى معروفِ امروزِ عالم كه ادّعاى دمكراسى دارند، دعواهاى احزاب و تعصّبات حزبى و كشمكشهاى گوناگون سياسى، انگيزه رأى دادن است، در ايرانِ اسلامى و در اين كشورِ سربلند و سرافراز، انگيزه رأى دادن فقط ايمان و تشخيصِ ارزشهاى الهى و اسلامى است. اين ارزش دارد. اين اهميت دارد. و اين امروز هست.

من در دنيا هيچ كشورى را سراغ ندارم كه در آن علقه عاطفى ورابطه قلبى ميان ملت و مسؤولين، مانند ايران باشد. ملت، مسؤولين را دوست مى‌دارد؛ مسؤولين هم ملت را با همه وجود دوست مى‌دارند و خود را خدمتگزار او مى‌دانند. اين ملت است و اين احساساتش. تبليغات دشمن، هرچه مى‌خواهد بگويد. در سالهاى آخرِ زندگى بابركت امام، دشمن تبليغ مى‌كرد كه گويا راه امام، از نظر مردم راهِ متروكى است! اما بدرقه‌اى كه مردم از جسد اين بزرگمرد كردند، باشكوهتر از استقبالى بود كه از خودِ ايشان در هنگامِ ورودِ فاتحانه به تهران كردند. اين است علقه و ارتباط ميان ملت و دولت. اين امام، اين نظام، اين دستگاه سياسى، اين برنامه و اين هم ملت. همه استثنايى و همه از جهات مختلف، در دنيا منحصر به‌فرد.

آنچه كه من در آخرين جمله عرايضم مى‌خواهم بگويم، اين است كه هم ملت ايران و هم مسؤولين كشور، بايد اين خصوصيّات را با همه وجود و قدرت حفظ كنند. دولت و ملت، راه خدا و راه اسلام را حفظ كنند. مسؤولين كشور مردم را لحظه‌اى فراموش نكنند. در خلال حركت عظيمِ برنامه بازسازى، قشرهاى مستضعف موردِ توجّهِ دقيق قرار گيرند. مجلس شوراى اسلامى قانون بگذراند؛ دولت اجرا كند و دستگاه قضايى با همه وجود ناظر بر اجراى آن قانون باشد. ملت هم، اين راه را - راه اسلام، راه قرآن، راهِ دينِ خدا و راهى راكه امام بزرگوار در پيش پاى ما گذاشته است - با قدرت و شجاعت پى‌گيرد.

بنده مجدّداً به همه آحاد ملت عزيزمان و به شما حضّار محترم و ميهمانان عزيز، اين سالگردِ غم‌انگيز و يادآور خاطره تلخ را تسليت مى‌گويم.

امروز روزِ «مباهله» هم هست. تقارنِ سالگرد با روز مباهله، ايجاب مى‌كند كه ما بيشتر علوِّ مقام اين مرد بزرگ را از خداوند بخواهيم. چون روز تضرّع و دعاست، توجّه و توسّل و تمسّك به تفضّلات الهى را هرچه ممكن است بيشتر كنيم. به ميهمانان عزيزى هم كه از خارجِ كشور و يا از شهرستانهاى ديگر به تهران آمده‌اند، بخصوص تسليت مى‌گويم. اميدوارم كه همه از اين مناسبت و اين مراسم، بيشترين بهره معنوى را ببريم.

چند دعا مى‌كنم و ان‌شاءاللَّه با توجّه، اينها را از خدا بخواهيم:

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم‌السلام، حالِ امّت اسلامى را اصلاح فرما.

پروردگارا! آرزوىِ امامِ بزرگوار را در مورد عالمِ اسلام، جامه عمل بپوشان، گامهاى ما را در اين راه استوار بدار! ملت ايران را به هدفهاى والاى خود برسان و دشمنان اين ملت را مغلوب و منكوب فرما!

پروردگارا! دلهاى اين مردم را همچنان كه تا امروز با يكديگر مهربان بوده است، روزبه‌روز مهربانتر كن.

پروردگارا! دلهاى مردم و مسؤولين كشور را روزبه‌روز به‌هم مهربانتر كن.

پروردگارا! دست ما را از قرآن كوتاه مكن، دست ما را از دامان اهل بيت پيغمبرِ عظيم‌الشّأن عليهم‌الصّلاة والسّلام، كوتاه مكن.

پروردگارا! قلب مقدس بقيةاللَّه و ولى‌اللَّه‌الاعظم ارواحنافداه را از ما خشنود كن.

پروردگارا! ما را از سربازان و پيروان و ياران آن بزرگوار، در حضور و غيبتش قرار بده.

پروردگارا! روح مقدّسِ امام را متعالى فرما و از هر حسنه‌اى كه از هر يك از آحاد ملت ايران سر مى‌زند، آن بزرگوار را برخوردار و در آن سهيم فرما. ما را بندگان خالص و صالح خودت قرار بده. آنچه گفتيم و شنيديم و انجام داديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و آن را به كرمت از ما قبول كن.

والسّلام‌عليكم‌ورحمةاللَّه‌وبركاته.

 

منبع : سایت مقام معظم رهبری

تعداد بازدید از این مطلب: 180
برچسب‌ها: سبک زندگی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تعداد صفحات : 11


شکر گذار خداوند هستم از اینکه فرصتی برایم مهیا شد تا با ایجاد وبلاگ سبک زندگی اسلامی تلاش خود را در جهت اجرای قوانین اسلامی در زندگی تبلیغ کنم. امیدوارم خداوند نیز از این کارم خشنود شود. و این جمله از قول مقام معظم رهبری پایان بخش سخنان من : ((سبک زندگی بخش اصلی و حقیقی " تمدن سازی نوین اسلامی" را تشکیل می دهد.))


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود